عنوان: مستند کاراواجو: روح و خون / Caravaggio: The Soul and The Blood
کارگردان: جیزز گارسز لامبر
زمان: یک ساعت و سی دقیقه
محصول: ایتالیا
سال ساخت: ۲۰۱۸
ترجمه از ایتالیایی: نسترن نجاتی
ویراستار: علیرضا رضاییاقدم
مستند کاراواجو: روح و خون با استفاده از موسیقی و نماهای منحصربهفرد از جزئیات نقاشیهای کاراواجو، ما را وارد دنیای نقاشیهای او میکند. این فیلم با روایتی زندگینامهای از تولد تا مرگ کاراواجو، که با اطلاعات تاریخی فراوانی از ایتالیای آن دوره همراه است، دریچهای به درک بهتر آثار کاراواجو باز میکند. همچنین در طول این مستند هنری، کارشناسان مختلف تفسیرشان از تابلوهای کاراواجو را شرح میدهند.
برای تماشای مستند کاراواجو، ابتدا اشتراک بگیرید و سپس روی «مشاهده در هاشور» کلیک کنید. در صورتی که در فرایند خرید اشتراک یا تماشا با مشکلی مواجه شدید، از طریق بخش دیدگاهها در انتهای همین صفحه، با ما در ارتباط باشید.
دربارهی فیلم مستند کاراواجو: روح و خون
شیوهی روایت این فیلم مستند بر اساس بازسازی نمایشی و نمادین شخصیت نقاش و اتفاقات زندگی اوست. در فیلم مردی جوان نقش کاراواجو را ایفا و در مکانی خالی همچون پارکینگ، ماجرا را برایمان روایت میکند. تصاویر فیلم با گفتاری از زبان خود نقاش همراه میشود که با دقت و جذابیت بسیار نوشته شده است. در واقع فیلم تلاش کرده است که نه تنها ما را با روایت اتفاقات مواجه کند، بلکه سعی داشته تا تماشاگر با احساسات درونی کاراواجو نیز آشنا شود. ویژگی دیگر مستند کاراواجو: روح و خون این است که کارگردان در لوکیشنهای معاصر و با استفاده از بازیگران به نوعی اتفاقات نمادین زندگی کاراواجو را بازسازی کرده است. هر زمان که راوی دربارهی نقاشیهای او صحبت میکند، میتوانیم نمونهی آنها را به شکل زنان معاصر با لباسهای شب و کفش اسپرت و یا به جای میخانههای قدیمی، میزهای پوکر را ببینیم. این عناصر اغلب اتفاقات تلخ و پرتنش، و فراز و فرودهای روحی کاراواجو را نشان میدهد؛ نقاشی که در زندگیاش مرتکب قتل شد، نفی بلد شد، و بارها به توهین به مقدسات متهمش کردند؛ طبع سرکش او در نقاشیهای او نیز رخنه کرده است.
یادداشتی از علیرضا رضایی اقدم دربارهی فیلم «کاراواجو: روح و خون»
ممکن است در هنگام تماشای فیلم از خود بپرسیم که چهطور ممکن است فیلمی که از سنت فخیم نقاشانهی رنسانس و باروک سخن میگوید، تن به ساخت چنین تصاویر بدی بدهد. با اینحال بیایید کمی جلوتر برویم و بپرسیم که آیا این خصلت اطوارگرایِ نمایشی در خود نقاشیهای کاراواجو نیز، به نحوی وجود ندارد؟ هنر کاراواجو قدری مقصر نیست و چیزی از نقاشیهای او در فیلم رسوخ نکرده؟ البته بر مهارت نقاش ایتالیایی و تبحرش در بازنمایی ژست، حجم بدن، جزئیات اشیا، و نورپردازی خاص او، موسوم به «کیارُسکوُرو» (chiaroscuro) که تأثیری تاریخی و دورانساز بر نقاشی پس از او گذاشت، چشم نمیبندیم؛ و اساساً اگر دیدن این فیلم فایدهای داشته باشد بیش از هر چیز در نمایش همین خصایص نقاشی اوست. با اینحال مبالغه، برونگرایی و صراحت نمایشیْ ویژگی هنر کاراواجوست. (ادامهی مطلب را از اینجا بخوانید.)
کاراواجو که بود؟
کاراواجو، با نام کامل میکل آنجلو مردیسی دا کاراواجو، از نقاشان برجسته دورهی باروک بود. او در سال ۱۵۷۱ در میلان به دنیا آمد و در سال ۱۶۱۰ در ناپل، در سی و هشت سالگی از دنیا رفت. مرگ او همچون آثارش تراژیک بود. کاراواجو را به دلیل نوآوریهایش میشناسیم؛ او را استاد نور و خلق بزنگاههای تاریخی میدانیم؛ نقاشی که هنر باروک را یک پله بالاتر برد.
خودنگارهی کاراواجو در بخشی از نقاشی «شهادت قدیس متی»، سقف کلیسای سن لوئیجی، ۱۶۰۰، رم
زندگی و مرگ کاراواجو
کاراواجو اسم خود را از زادگاهش، شهری در نزدیکی میلان، گرفته بود. او نقاشی را زیر نظر استادی شروع کرد که او تحت تأثیر شیوهی منریسم بود. در ابتدا به شهرهای گوناگون ایتالیا از جمله رم رفت و برای زمانی طولانی برای نقاشان دیگر کار کرد. او در فقر زندگی میکرد و در همین زمان بود که اسمش را در بین افراد شرور جامعه نوشته بودند.
اما زندگی او به همین منوال ادامه پیدا نکرد. در سال ۱۵۹۶ بود که یکی از اعضای مهم کلیسا آثار او را خرید. همین امر به او کمک کرد تا دیگران آثار متعددی را به او سفارش دهند. آثاری که از نقاشیهای طبیعت بیجان تا پردههایی با داستانهای مذهبی را شامل میشد. چند پرده با عنوان باکوس و نیز چهرههای زن و مردی را با عنوان فالگیر نقاشی کرده بود که تأثیر نقاشان دیگر همچون جُرجُنه را میتوان در آنها دید. اما همین زمان است که میتوان شروع شکلگیری نگاه متفاوتش نسبت به نور را دید. اما نکتهی جالب آن که نقاشیهای مذهبیاش همچون شهادت متی قدیس، از سوی مقامات کلیسا به عنوان آثاری عامیانه و اهانتآمیز شناخته شد. در واقع همان زمان، مقامات از دیدن این آثار جلوگیری کردند. هر چند عدهای دیگر ظهور هنرمندی خلاق و یگانه را نوید میدادند.
دربارهی کاراواجو در حرفه: هنرمند بخوانید.
تحلیل نقاشیهای کاراواجو
امروزه اغلب هنرشناسان بر این عقیده هستند که کاراواجو انقلابی در دنیای نقاشی پدید آورده است. کاراواجو روش نقاشی مستقیم از روی مدل را انتخاب کرد که اغلب مدلهایش را از میان مردم کوچه و بازار برمیگزید. ولی او صرفاً یک نقاش طبیعت پرداز نبود زیرا او در برخورد با واقعیت به کمک نورپردازی ویژهاش، از تقلید صرف فراتر میرفت. او جملهای مشهور دارد که میگوید: «همهی آثار، مهم نیست درباره چه چیز و چه کسی نقاشی شده باشد، چیزی جز بازی و کارهای کودکانه نیست. مگر این که از زندگی ساخته و نقاشی شده باشند و هیچچیز بهتر از پیروی از طبیعت وجود ندارد».
همانطور که اشاره کردیم، او را به عنوان استاد نور میشناسیم، زیرا تأکیدهای قوی بر تمایز تیره و روشن، جنبهای از نوآوریهای او بود. به این روش، که او در آن استاد بود، به اصطلاح تاریکنگاری یا همان تنبریسم میگویند. در این نوع نقاشی صحنه سراسر تاریک است و نقاطی از آن روشن، به ویژه در چهره اشخاص، گویی آنها از دل تاریکی بیرون آمدهاند. به خوبی میتوان این مشخصه را در آثار کاراواجو دید. تنبریسم را میتوان همچون شیوه کیارُسکوُرو (chiaroscuro) دانست. شیوهای که در ابتدا به خوبی لئوناردو داوینچی برای برجستهنمایی اشیا و اشخاص در سطح دوبعدی به کار برد. در حقیقت این شیوه به جلوههای نور و سایه به ویژه آن هنگام که در تضاد شدیدی هستند، میپردازد.
آثار کاراواجو
در تحلیل نقاشیهای کاراواجو، آثاری چون دستگیری مسیح، شام در امائوس، تدفین و مرگ باکره، تنها مهارت کاراواجو در استفاده از نور و رنگ را نمیبینیم، بلکه برونگرایی و صراحتی که در بیان و نمایش اتفاقات به ما ارائه میدهد، خیرهکننده است.
فراخواندن قدیس متی، کاراواجو، ۱۶۰۰
اگر کار او را با دیگر استادان بزرگ رنسانس مثل داوینچی، رافائل، آلبرشت دورر و به خصوص پیرو دلافرانچسکا مقایسه کنیم، متوجه میشویم که چطور در آثار آنها فرصت بیشتری برای راز و رمز و تخیل وجود دارد. اما کاراواجوی یاغی بیباک با این احساسات که مستلزم تأنی و خویشتن داری است، چندان انس ندارد. برای مثال، رامبراند خودنگارهای از خودش را طوری به نمایش میگذارد که بتوان رد سالیان دراز عمر را در چروکهای روی صورتش و در چشمان کمتوانش دید. اما کاراواجو برای نشاندادن ترسها و سختیهای زندگیاش، چهرهی خود را به جای سر از تن جداشده «جالوت» نقاشی میکند. با پیشانی زخمی و چشمان ترسناک؛ صریح مثل مرگ!
آثار کمتر دیدهشده از کاراواجو
معمولاً آثار معروف این نقاش همچون ندای مقدس متی، شک به توماس، سبد میوه و… را مورد مطالعه قرار میدهیم اما کاراواجو آثار بسیار مهمی دارد که کمتر مورد بحث قرار گرفته شدهاند. در این بخش به چند نقاشی میپردازیم که هرچند بسیار مهم اند اما کمتر دیده شدهاند.
بیهوشی قدیس فرانسیس آسیزی، کاراواجو، ۱۵۹۵
کاراواجو این اثر را به سفارش کاردینال دل مونته در سال ۱۵۹۵ کشید. سپس دستیاران کاردینال این کار را در سال ۱۶۲۸ برای پرداخت بدهیِ کاردینال فروختند. داستان این اثر از یکی از تجربیاتِ معنوی قدیس فرانسیس آسیزی (موسس گروه فرانسیسکن و همنامِ کاردینال دل مونته، حامیِ اثر) میآید:
فرانسیس آسیزی با راهبی به نام لئو برای مراقبه و تأمل در امر الهی به خلوتی در طبیعت میروند. شبی، یک سراف بر او ظاهر میشود. سراف (جمع: سرافیم) که در فرشتهشناسیِ مسیحی در بالاترین رده و در فرشتهشناسی یهودی در ردهی پنجم اعظمِ ملایک قرار دارد. موجودی با شش بال است که بر حول عرش الهی پرواز کرده و مدام میگوید، «قدوس، قدوس، قدوس…». با توجه به معنای سراف (آتشین و سوزان) و کاربست آن در کتاب مقدس یهود (به معنی مار و سپس مار پرندۀ آتشین) میتوان دربارهی ظاهر غریب این موجود آسمانی حدسهایی زد. تقویت این حدس سخنان خود فرانسیس است که آغاز مواجههاش با این سراف به شکل رویت نوری شدید و خیرهکننده بوده است. به جز این که بیزانسیها چهار سرافیم را بر حاشیهی داخلی گنبد ایاصوفیه تصویر کردهاند (که گویا بر گرد عرش الهی میچرخند). جوتو نیز تصویری از مواجههی فرانسیس با یکی از سرافیم را تصویر کرده است. در این مواجهه، فرانسیس میبیند که آسمان سقف میشکافد و میلیونها آبشار رنگ و ستاره از دل آسمان جاری میشوند. در مرکزِ این گردباد، نوری کورکننده از عمق آسمان با سرعتی ترسناک میآید و ناگهان بالای کوهی که مقابل فرانسیس است میایستد. این همان سراف است با بالهای آتشین، با دو بال، بدنش را میپوشاند، با دو بال به سمت آسمان اشاره میکند و دو بال دیگر را در افق میگستراند. اما چهرهی این سراف، چهرهی عیسی است و سخن، سخنِ او. سپس در تجربهای دردناک، فرانسیس، استیگماتا یا همان جای زخمِ میخها بر کف دستان مسیح را دریافت میکند. فرانسیس در حین دردی که از دریافت این زخم (در همدردی با مسیح) میکشد از لذت فریاد میکشد و سپس بیهوش بر زمین میافتد. درست در این لحظه است که کاراواجو از راه میرسد تا این تجربه را بازنمایی کند. اما ناگهان در کمال تعجب نتیجهی کار را میبینیم که یکسره از این روایتِ پرهیجان متفاوت است.
دستگیری مسیح کاراواجو
«دستگیری مسیح» اما یکی از معروفترین نقاشیهای این هنرمند ایتالیایی بهشمار میرود. این نقاشی همچنین به نام «دستگیری مسیح در باغ گتسمانی» نیز شناخته میشود. کاراواجو این اثر را در سال ۱۶۰۲ خلق کرد.
نقاشی «دستگیری مسیح» لحظهای از دستگیری عیسی مسیح توسط سربازان یهود و پیروان او در باغ گتسمانی را به تصویر میکشد. یهودا، شاگرد مسیح، که به عنوان یک نمایندهی خائن معروف است، عیسی مسیح را با یک بوسه تسلیم میکند. تکنیک نورپردازی کاراواجو، در این نقاشی به خوبی اجرا شده است و جزئیات تصویر با دقت بالا و برجستهسازی رویههای پوشاک و چهرهها با استفاده از نور و سایه آورده شده است. «دستگیری مسیح» جزء آن دسته از نقاشیهای کاراواجو است که بر اساس واقعیت و بر تعبیر عواطف و احساسات انسانها تأکید دارد. این اثر به عنوان یکی از آثار برجسته هنر باروک شناخته میشود و به خاطر توانایی بی مثال کاراواجو در ایجاد احساسات و تنش در تصویرشناسی معروف است. هماکنون، این نقاشی در کلیسای سنت لوئیس دو فرانسیسک در دوبلین، ایرلند نگهداری میشود و به عنوان یکی از آثار مهم هنری کاراواجو و به عنوان یکی از شاهکارهای نقاشی باروک شناخته میشود.
marry –
خیلی مستنده خوبیه. ممنون برای ترجمه و اطلاعاتی که در این صفحه قرار دادید.
masih_bahman –
لینک نسخه بدون سانسور در گوگل درایو رو چطوری گیر بیارم؟