بخشی از متن:
در بعداز ظهر یکی از روزهای پایانی شهریور ماه ۱۳۵۷ ، زمانی که جنبش انقلابی سراسر کشور را فرا گرفته بود، جمعی گردهم آمد تا در مورد ادامۀ حیات تالار قندریز که چهارده سال از آغاز فعالیتش میگذشت، تصمیم بگیرد. این جمع پنج نفره که بیشتر به واسطۀ روابط خویشاوندی و دوستیهای کهن گرد آمده بود تا به دلیل همفکری و همنظری، پس از ساعتهای متمادی بحث و تبادل نظر، به این نتیجه رسیدند که در آن شرایط، تعطیل موقت تالار – که از آن پیوستن به اعتصاب عموی را استنباط میکردند – بهترین راه برای اثبات حضور اجتماعی تالار است. از آن پس تالار قندریز دیگر درهای خود را نگشود و بدین ترتیب تالاری که روزگاری فعالترین تالار هنری کشور محسوب میشد و در سالهای اول موجودیتش خلاقترین عرضه کنندۀ اجتماعی هنر، با تصمیم جمعی پنج نفره که دو تن از بنیانگذاران تالار نیز در میان آنها بودند، به زندگی خود خاتمه داد. پایان کار تالار قندریز بدون سر و صدا و در شرایطی ثبت شد که ساکنان تهران تغییر نظم کهن و برپایی نظم جدید را در توان خود میدیدند و تصاحب شهر قدم اولیه و اساسی آن بود. درست به همان صورت که چهارده سال پیش از این تاریخ و در مقیاسی بسیار کوچکتر تعدادی جوان نقاش، مجسمهساز، گرافیست و معمار با تأسیس تالار قندریز و تصاحب گوشهای از شهر، مصمم شدند حضور اجتماعی خویش را به اثبات رسانند و با این کار حرکتی را سبب شدند که باید آن را به منزلۀ فصلی در تاریخ هنر معاصر ایران مطالعه کرد.
تالار قندریز فعالیت خود را با نام تالار ایران و با برگزاری نمایشگاهی از نقاشیهای بنیانگذاران آن در چهارم تیر ماه ۱۳۴۳ آغاز کرد. بنیانگذاران آن، اکثراً متولد سالهای ۱۳۱۵ تا ۱۳۲۰ بودند، یعنی نه دچار آن رخوتی بودند که استبداد حاصل از کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ نسل پیش را در خود فرو برده بود و نه چندان جوان بودند که بتوانند به سان نسلی که پس از آنان در این حوزه گام نهاد بدون دغدغۀ خاطر از امکاناتی که در اواخر دهۀ ۱۳۴۰ و اوایل دهۀ ۱۳۵۰ به ویژه از طریق «دفتر مخصوص» در راه عرضۀ اجتماعی هنر خرج شد و در اختیار هنرمندان قرار گرفت، سود جویند. نسل قبلی با تأسیس گالری آپادانا تا حد زیادی دِین خود را به هنر معاصر ایران اَدا کرده بود. اما در فاصلۀ سال ۱۳۲۸ – تاریخ تأسیس آپادانا – و سال ۱۳۴۳، فضای هنری کشور تغییری اساسی کرده بود. در اولین نمایشگاه دوسالانۀ (بییِنال) نقاشان ایران که در سال ۱۳۳۷ برگزار شد بیش از ۴۰ نقاش شرکت کردند و در نوبتهای بعدی این رقم افزایش مییافت. دلیل این افزایش ناگهانی تعداد هنرمند در جامعه، تأسیس مدرسۀ هنرهای زیبا در سال ۱۳۲۶ بود که از سال ۱۳۳۰ سالانه تعداد قابل ملاحظهای هنرمند به جامعه تحویل میداد. تا پایان سال ۱۳۴۳ ، جمعاً ۳۴۳ نفر از این دانشکده فارغالتحصیل شدند. تعداد فارغالتحصیلان این دانشکده در سال ۴۳-۱۳۴۲ یعنی سالی که تالار ایران فعالیت خویش را آغاز کرد بر ۶۴ نفر بالغ میشد. به این تعداد هنرمند باید کسانی را که در هنرستانها یا کلاسهای درس به سبک قدیم به نقاشی یا پیکرهسازی روی میآوردند، اضافه کرد.
در شهرستانها تقریباً کمترین امکانی برای ارائۀ آثار هنری وجود نداشت. این همه فقط به تهران با تعداد انگشتشمار گالریهایش چشم دوخته بودند. در همین تعداد محدود گالری نیز اکثراً به روی نقاشان و هنرمندان تازهکار بسته بود. ارائۀ کارهای یک هنرمند تازهکار، نه جنبۀ تجاری قوی داشت تا نظر گالریهای خصوصی را به خود جلب کند و نه جنبۀ نمایشی قوی که گالریهای دولتی به آن روی خوش نشان دهند. آنچه باعث میشد این فضا تنگتر از آنچه بود به نظر آید، شناختی بود که از سویی به دلیل تأسیس دانشکدۀ هنرهای زیبا و از سوی دیگر به دلیل برگزاری نمایشگاه دو سالانه، بنیانگذاران تالار ایران از امکانات همنوعانشان به دست آورده بودند. تصور هنرمند ایرانی این بود که «بر تعداد هنرمندان در همۀ نقاط کرۀ زمین بیش از حد طبیعی اضافه شده است. در پاریس، لندن، نیویورک، رم و نیز در تهران این نسبت با شدت هرچه بیشتر قوس صعودی خود را میپیماید… و اما امکانات ایجاد سازمانهای هنری در بیشتر کشورهای مترقی جهان مسئلهای حل شده است. متاسفانه در محیط ما… احتیاج به امکانات بیشتر و کافی که هنرمندان بتوانند آثار خود را به راحتی عرضه کنند همچنان باقی است». بنیانگذاران تالار ایران «برای از بین رفتن مشکل مالی که تنها مشکل کار» به نظر میآمد تصمیم گرفتند «آستینها را بالا بزنند و به هر قیمتی شده راه پیشرفت و موفقیت خود را هموار کنند و دست دوستی به هم بدهند و به خاطر هدف مشترک خود، شانه به شانۀ هم گام بردارند». بنیانگذاران تالار ایران دست دوستی به هم دادند و آستینها را بالا زدند و تالار را راه انداختند، تا روشن شود که برخلاف نظر اولیهشان، مشکل مالی نه فقط تنها مشکل کار نبود، بلکه از کم اهمیتترین آنها نیز به شمار میآمد. و هر چند، از همان آغاز کار هم میشد تا حدی به وجودِ سایر مشکلات پی برد، اما شرایط سخت زندگیه که به عنوان مثال منصور قندریز را وادار ساخته بود همچون کارگری ساده در کارخانۀ ارج به کار مشغول شود، اولویت مشکلات مالی را غیر قابل انکار کرده بود. فعالیت، حضور و تجربۀ اجتماعی لازم بود تا تمامی مشکلات آشکار گردند. …
۰ دیدگاه
هنوز بررسیای ثبت نشده است.