در اواسط زمستان سال ۱۹۸۹ تکانی آلمان را بیصدا لرزاند. شاید از بیرون که قضاوت میکردید، دامنهی تأثیرات آن بسیار فراتر از مسببهای واقعیاش به نظر میرسید. اما این ضربه پسلرزهای غیرمنتظره با تأخیری طولانی در پی ناآرامیهای بسیار جدیتری یک دههی قبل بود. ضربه مردم را غافلگیر، و عواطف عمیق و بهشدت مغشوش و بههمریختهی آنان را دوباره بیدار کرد. مقرّ این اتفاق شهر کوچک کرفلد در منطقهی راینلند و در نزدیکی کلن بود. رابرات استور در این مقاله از طریق حادثهی داستان گروه بادر ماینهوف، به نقاشیهای ریشتر میپردازد. ریشتر در فاصلهی ۱۲ فوریه تا ۴ آوریل ۱۹۸۹ مجموعهی پانزده نقاشی بیپیرایهی خاکستری در این شهر به نمایش درآورد. محل نمایش آنها موزهای محلی بهنام هاس استرز بود که ساختمان آن میان سالهای ۳۰ـ۱۹۲۷ منزلی مسکونی بود که معمار مدرنیست، لودویگ میس ون دروهه، ساخته بود. گرهارت ریشترِ پنجاهوهفتساله، در آن زمان برای ذات معمایی و ناهمساز کارهایش بسیار شهرت داشت. کارهای او شامل نقاشیهای گوناگون بود. از مناظر کارتپستالیِ زیبا گرفته تا شبکههای مینیمال، از تابلوهای تکرنگ پرتنش و درهمپیچ تا نمودارهای رنگیِ واضح، و از انتزاعهای بافتدارِ حتی پرزرقوبرق تا نقاشیهای سیاهوسفید سردی که از روی عکس کار شده بودند. مجموعهای که در هاس استرز به نمایش درآمد به این گروه آخر تعلق داشت که ریشتر را از آغاز فعالیت حرفهایاش در سال ۱۹۶۲ تا ۱۹۷۲ به خود مشغول کرده بود. اما به نظر میرسید از آن زمان بهبعد آن را کنار گذاشته باشد. با وجود این، موضوع این نقاشیهای جدید با هر آنچه تا آن زمان در کارهایش به آن ارجاع داده بود فرق داشت. هم موضوع آنها و هم اینکه فردی با اعتبار بیچونوچرای ریشتر سراغ آن رفته بود آلمان را فراگرفت و بهسرعت امواج آن به سراسر دنیا رسید.
بخشی از مقاله:
پانزده تابلوی مجموعهی «۱۸ اکتبر ۱۹۷۷» از چهار دسته و پنج تابلوی تکی تشکیل شدهاند. نصب آنها از ترتیب مشخصی پیروی نمیکند. اما از نظر ترتیب زمانیِ داستان، اولین بوم آنی است که شبیه اولرکه ماینهوفِ جوان است («پرترهی جوانی») و آخرین آنها پانورامای مراسم عمومی خاکسپاری است که در آن بادر و انسلین و راسپه در گوری مشترک دفن میشوند («خاکسپاری»). سه بوم تکی دیگر، اول، کت و قفسهی کتابی را در سلول خالی بادر تصویر میکند («سلول»). دوم، تصویر شبحمانند انسلین آویزان پشت میلههای سلولش است («بهدارآویخته»). و سوم، دستگاه پخش موسیقیِ دهههفتادیای را که گفته میشد بادر درون آن اسلحهای که خود را با آن کشت پنهان کرده بود («دستگاه پخش موسیقی»). دستگیری ماینس با خودروی نظامی که او را هدف گرفته و مجبور به درآوردن لباسهایش کرده بود در دو بوم نشان داده شده است («دستگیری ۱» و «دستگیری ۲»)؛ تصویری شبیه بادر، مرده بر کف زمین، دو بار تکرار شده است («مرد تیرخورده ۱» و «مرد تیرخورده ۲») میان این دو تفاوتهای ظریف اما مهمی در برگردان عکسهایی که پایهی کار بودند به رنگ وجود دارد. سه تابلوی دیگر برداشتهایی از انسلین در زندان و بعد از دستگیری او هستند و سه بوم کوچکتر و پیدرپیِ دیگر ماینهوف را روی زمین و بعد از اینکه پیکر آویختهی او را در سلولش پیدا کردند، با طنابی که هنوز دور گردنش است، نشان میدهد.
مجموعهی ریشتر بدون هیچ هشدار و هیچ هیاهویی روی دیوارهای هاس استرز رفت. برای احترام به خانوادههای قربانیان و دوری از شاخوبرگدادن به داستان گروه معروف به بادر ماینهوف (برچسبی که برای سالها روزنامهها و نشریات بر گروه زده بودند و ریشتر از آرشیو عکسهای آنها برای انتخاب تصاویر استفاده کرده بود)، محدودیتهای سختگیرانهای درمورد نحوهی استفاده از تصویر نقاشیها برای مقالات وضع شد. برای مثال، ۶ تصویر آزاردهنده از مردگان که در مجموعه غالب بودند نمیتوانستند خارج از زمینهی این مجموعه بازتولید شوند. با همین نیتِ احترام و حفظ سکوت، هیچ مراسمی برای رونمایی تابلوها برگزار نشد. در آن زمان هنرمند گفت: «بستگان و دوستان این افراد هنوز در قید حیات هستند. نه میخواستم آنها را آزردهخاطر کنم و نه افتتاحیهای راه بیندازم که مردم در آن بنوشند و گپ بزنند.» همچنین ریشتر بهصراحت گفت خیال ندارد تابلوها را مانند نمایشگاهی معمولی، بهمرور و جداجدا بفروشد. علاوهبرآن اعلام کرد اصلاً قصد ندارد در آیندهی نزدیک آنها را بفروشد و اگر زمانی واگذاریِ آنها را صلاح بداند، نه برای هیچ کلکسیون شخصی، برای یک موزه خواهد بود.