مجید اخگر در این مقاله به عکسهای انقلاب یحیی دهقانپور و همچنین احمد عالی پرداخته است. او ویژگیهایی چون كیفیت نمایشی یا تئاتری موقعیت، كیفیتِ «در آستانه بودن»، که در واقع به معنای چیزی است كه شاهد آنیم، و همینطور دیالكتیك نگاهها را در مقایسهی عکسها در نظر گرفته است. اما با تمام تفاوتها، او در این مقاله به ویژگیهایی که این دو دسته عكس را به هم پیوند میدهد نیز پرداخته است.
بخشی از مقاله:
در مقابلِ «دیالكتیكِ نگاهها» و تقاطع مسیرها و بردارهای دیدن كه در مورد عكسهای انقلابِ دهقانپور به آن اشاره كردم، در بیشترِ عكسهای احمد عالی از انقلاب عمدتاً از عمق میدان اثری نیست كه اصولاً چنین نگاههایی فراتر از سطحِ تصویر و رو به عمقِ میدان امكانپذیر باشد. اگر آنجا نگاه اریب، رو به عمق، یا رو به جهات مختلف بود، اینجا نگاه مستقیم به سطحِ تصویر یا به صحنهی فشردهشدهی روبهروی ما خیره/محدود شده است. نگاه اینجا مستقیم شده و در كوتاهترین زمان به موضوعِ دیدن میرسد. این تصاویر عمدتاً با لنز تله گرفته شدهاند.
در مقابلِ «دیالكتیكِ نگاهها» و تقاطع مسیرها و بردارهای دیدن كه در مورد عكسهای انقلابِ دهقانپور به آن اشاره كردم، در بیشترِ عكسهای احمد عالی از انقلاب عمدتاً از عمق میدان اثری نیست كه اصولاً چنین نگاههایی فراتر از سطحِ تصویر و رو به عمقِ میدان امكانپذیر باشد. اگر آنجا نگاه اریب، رو به عمق، یا رو به جهات مختلف بود، اینجا نگاه مستقیم به سطحِ تصویر یا به صحنهی فشردهشدهی روبهروی ما خیره/محدود شده است. نگاه اینجا مستقیم شده و در كوتاهترین زمان به موضوعِ دیدن میرسد.
اما چیزی كه این دو دسته عكسِ عمدتاً متفاوت را به هم پیوند میدهد، خلأ، ناپیدایی، و بیرون ماندن «صحنه»ی عمل از كادر تصویر و از قلمرو مردم است: عمل در جایی دیگر اتفاق میافتد، و مردمانی كه در تصویر میبینیم، حالا دیگر ــ انگار بعد از اینكه كارشان را انجام داده یا تكلیفشان را ادا كردهاند (نمیدانم این عکسها بعد از پیروز شدن انقلاب گرفته شدهاند یا قبل از آن) ــ بیرون از قلمرو صحنه و در حوزهی تماشاگران ایستادهاند؛ ناظر، و گاه معطل و بلاتكلیف (مثلاً در تصاویر عالیای كه مردم روی دیوار و جلوی آن هستند)، تا ببینند «آنجا» چه اتفاقی میافتد، و «تكلیف آنها» چه میشود. این ویژگیها به شكلی عجیب و خیالانگیز در عكس معروف استخر نمادین شده است: دُورادُورْ فشردگی مردمی كه ایستادهاند، پشت به مركز صحنه، و چهار طرفْ استخر كه به وسیلهی دیواركی انسانی محافظت میشود (و با این حال آنقدر همه نزدیکاند و در لبه ایستادهاند كه از اینكه كسی را افتاده در آب نمیبینیم متعجب میشویم، یا اگر ثانیههایی پس از این كسانی به آب نیفتاده باشند). و بعد، مركز صحنه، این چارگوشِ خالی، كه در واقع خالی نیست، و هست: مركز پر از آب است؛ چیزی همزمان بیشكل/شكلپذیر/شكلیافته، مادی و غیرمادی، پویا و ساكن، بالفعل و بالقوه. «عنصری طبیعی» و به طور بالقوه كنترلناپذیر، كه اما حالا در چارچوبی قراردادی و قابلتعریف و مشاهده مقید و حدگذاری شده است. انقلاب تمام شده است. «صحنه» باید برچیده شود.