او اصول آکادمیک نقاشی را در کلاسهای آزاد هنرستان كمالالملک، زیر نظر استادانی چون حسین شیخ و محمود اولیا فرا گرفت. پس از آن در مقامِ نقاش، طراح گرافیک و تصویرگر به فعالیت پرداخت و نیز به عکاسی روی آورد. مجموعهای از عکسهایش را نخستین بار در تالار فرهنگ به نمایش گذاشت. در مدرسهی عالی تلویزیون و سینما و دانشکدهی صدا و سیما تدریس کرد. همراه بهمن جلالی رشتهی کارشناسی عکاسی را در این دانشکده بنیاد نهاد. عضو هیئت تحریریهی مجله تصویر بود.
عالی که نقاشی طبیعتگرایانه را آزموده بود، به قصد تجربهی هنری ناآزموده، گام در عرصهی عکاسی نهاد. نخستین عکسهایش از آدمها، طبیعت و معماری شهرها تلاش او را برای کشف زوایای دید و ترکیببندیهای نو نشان میدادند. او از همان سالهای آغازین میکوشید تا با آرایش موزاییکی یا خطیِ عکسها، فضای محدود تصویر را گسترش دهد، زمان بسط یافته را وارد کار کند و معنایی تلفیقی بسازد. اغلب این گونه آثارش با بیانی کنایی و طنز آمیز آمیخته است. در ستون آدمها (۱۳۵۵) با واژگونی خط افق گویی مکان معاصر با زمانی تاریخی و احیاناً ادواری پیوند میخورد. خودانگاره (۱۳۴۳) که تلفیق طنز آمیزی است از عکس چهرهی خودش و بخاری نفتی و لوله آن یکی از نخستین نمونههای اینستالیشن در ایران به شمار میآید.
در برخی عکسهای او از معماری مناطق کویری و یا مناظر برفیِ دههی۱۳۵۰، نگرشی انتزاعی و در عین حال پیکرنمایانه مشهود است. این نگرش انتزاعی به شکلی دیگر در عکسهای رنگی او از دیوارنوشتههای دوران انقلاب (۱۳۵۷) تکرار میشود. عالی در عکسهای سیاه و سفید مربوط به آن دوران بیش از آنکه مقهور رخدادها باشد، حساسیتهای صورتگرایانه و بیان طنزآمیز خود را به نمایش میگذارد. تکچهرههایش از هنرمندان از جمله قندریز تناولی و بلوکیفر غالباً تفسیری تصویری از شخصیت و کار آنها عرضه میکند. او در عکسهای طی سالهای اخیر از عناصر و اجزای فضای شهری علایم راهنمایی و رانندگی و ساختمانهای نیمهتمام مستور در پردههای گونیگرفته به شیوهی آرایش موزاییکی بازگشته است.
تکهتکه کردن فضا برای ایجاد اختلال در منطق آن، در تصاویری که عالی از فضای شهری میگیرد جای خود را به بسط و گسترش منطق آن فضا میدهد. وی از تکثیر در جهت طرح تصویری نمونهوار از شهر بهره میگیرد. با این عمل به سادگی منطق شلوغ و پلوغ کوچه را تشدید میکند. یکی از کارکردهای کلیدی عکسهای کنار هم چیده شدهی عالی پیگیری امتداد زمانی یک رخداد است. در بسیاری از آنها کادر دوربین ثابت است. هنرمند از اتفاقاتی که درون آن میافتد. چند تصویر برمیدارد و در نهایت با نشان دادن آنها کنار هم یکدیگر آن رخداد را باز میسازد.
احمد عالی در آثار پازلیشکل خود با کادر دوربینش فضای روبهرو را تکهتکه میکند. آن گاه این تکهها را به هم میدوزد و وصله ـ پینه میکند. این گونه «ماهیت» فضا را در خدمت بیانش دگرگون میسازد. برای رهاندن عکس از عمل ظاهراً مکانیکی دوربین به هر شکلی آن را از قالب معمول خود بیرون میکشد. در آن دست میبرد و جلوهای نقاشانه به آن میبخشد.
زمان عکاسی در شیوهی کار عالی عمدتاً در همنشین موزاییکی عکسها بسط پیدا میکند. اما این همنشینی هم یک شکل نیست. گاه در طول و عرض امتداد مییابد. گاه افقی، و گاه بیقاعده و گاه نیز عمودی. وقتی به كارنامهی احمد عالی مینگریم میبینیم او همواره در راه بوده است. او از دهه چهل به این سو مدام كار كرده است. آثاری با عكس خلق كرده و گهگاه هم نقاشی ساخته، و گاهی هم این دو را با هم آمیخته است. او در این راه به جریانهای همروزگار خود بیاعتنا نبوده و حتی گاه در همان عرصهها نیز تجربههایی كرده، اما سرسختانه كوشیده است تا راه خود را برود. در این راستا فردیت عالی خود مسیر راه را تعیین میکند و بیهوده نیست که میبنیم خودنگارههای او نشانههایی مرکزی در مسیراند و اتفاقا همین خودنگارهها بیش از باقی کارهای وی ملتقای کنش نقاشی و عکاسی او هستند.
عالی در مقام عکاس هیچگاه ارتباطش را با نقاشی به کلی قطع نکرده است. وی در یک مصاحبه گفته بود: «خیلی با یقین نمیتوانم بگویم چرا یک وقت قلممو را انتخاب میکنم و یک وقتی هم دوربین را. به نظر خودم هر دو را با هم به کار میگیرم.» در واقع نقاشی عالی به لحاظ شیوهی پرداخت با واقعنمایی عکس پیوندی تنگاتنگ دارد، اما به لحاظ هم کناری عناصر متناقضنما حسی از ناواقعیت را القا میکند.
فرم و لیست دیدگاه
۰ دیدگاه
هنوز دیدگاهی وجود ندارد.