مقالهی «هنوز» به نقاشیهایی با مضمون چهره در نقاشی هنرمندان ایرانی همچون کمالالملک، بهمن محصص و فرشید ملکی میپردازد. در واقع چهره میتواند مجرایی برای ورود به اجتماع فعلی و البته مدیومهای مرتبط با آن باشد. به زعم نویسنده، اگر عکاسی و سینما، با تمامی نیروهای نهفتهشان، هنوز مسحور و محصور چهره ـ و البته چهرهواره ـ سازیاند، شاید نقاشی با توسّل به نیروهای روحانیسازِ درونش، بهویژه روحانيّت رنگ، بتواند رژیم ماهیتاً استبدادی چهره را بحرانی سازد. آنگاه بدنهایی نو، اجتماعيّتی نو و زمینی دیگر را فرا بخواند.
بخشی از مقاله:
کمالالملک هنوز زیادی زیباییشناس است. او استاد است، استاد بازنمایی نظام دیداری ـ سیاسی. آنچه از خلال آثار او میبینیم و دریافت میکنیم نظام توزیع متعيّنِ نشانهها، روایتها، چهرهها، نیروها و سازمانهاست. اینکه گفته شود کمالالملک یکی از پیشگامان نقاشی مدرن ایرانی و نقطهی «گسست» است چراکه رئالیسم را وارد نقاشی ایرانی کرد و نگاهی پرسپکتیوباور داشت و انسانِ زمینی را نقش نمود، بیشتر ناشی از قسمی ذوقزدگی در برابر درخشش کورکنندهی جهان مدرن غربی و البته هنرش است.
کمالالملک آن نگرش نمادین و نمادینهسازِ مینیاتور را به نفع نیروهای اینجاـ اکنونيِ تاریخ متوقف میکند. اما از آنجا که: ۱) هنوز مبتلا به دلالت و روایت است، ۲) هنوز رژیم نشانهشناختيِ استبدادآفرین را ـ در سطوح متفاوت نقاشانهاش ـ بازتولید میکند، ۳) هنوز در بند نظام بازنمایی است، ۴) هنوز آئینباورانه نگاه و نقاشی میکند، ۵) و تمامی قوههای حسّانی/ادراکی را در خدمت قدرت بینایی قرار میدهد، ۶) و نشانی از تجربهی «شرّ» در آنها نیست، به نظر میرسد که هنوز درحال پیادهسازيِ ماشین انتزاعی چهره و فرمانبری از آن است.