هنر، عمل تاریخ نگارانه و پایان‌های تاریخ / دیوید گرین و پیتر سدن / گلنار نریمانی

هنر، عمل تاریخ‌نگارانه و پایان‌های تاریخ / دیوید گرین و پیتر سدن / گلنار نریمانی

«هنر، عمل تاریخ‌نگارانه و پایان‌های تاریخ» نوشته‌ی دیوید گرین و پیتر سدن و برگردان گلنار نریمانی است. تاریخ چیزی نیست جز تشخیص پایان‌ها…تاریخ، گذاشتن اثر انگشت است بر دیواری شیشه‌ای تا بتوان دیوار را دید، جمع‌بندی یک دوره است که آن را تعریف و ابداع می‌کند. شاید این دیدگاه درباره‌ی چیستی تاریخ چندان نامتعارف نرسد زیرا فرضیات اساسی آن را اغلب هم می‌پذیرند و هم می‌فهمند. با این حال، مدت زیادی نمی‌گذرد که به تاریخ بدین شیوه نگریسته می‌شود.

 

بخشی از مقاله:

شاید این دیدگاه درباره‌ی چیستی تاریخ چندان به نظرمان نامتعارف نرسد زیرا فرضیات اساسی آن را اغلب هم می‌پذیرند و هم می‌فهمند. با این حال، مدت زیادی نمی‌گذرد که به تاریخ بدین شیوه نگریسته می‌شود. مثلاً، این ایده که تاریخ «چیزی نیست جز تشخیص نقاط پایان» در تقابل شدید است با تأکیدی که روزگاری بر مفهومِ پیوستگی‌های تاریخی گذاشته می‌شد. از منظر این دیدگاه قدیمی‌تر، هدف اصلی از مطالعه‌ی تاریخ ردگیری روابط بین زمان حال و گذشته بود و نه توجه به «غیریت» ذاتی گذشته که سدّی آن را از ما جدا می‌کند، گیرم که این سد در بدایت سدّی شفاف باشد. آنچه بیش از پیش دریافت کنونی ما از تاریخ را از دریافت‌های پیشین متمایز می‌کند، این ایده است که تنها از طریق صور گوناگون بازنمایی تاریخ ـ «اثر انگشت بر دیوار شیشه‌ای» ـ است که اصلاً گذشته برایمان وجود دارد. البته این ما هستیم که سطح دیوار شیشه‌ای را لکه‌دار و اثرانگشتمان را بر آنچه بدان می‌نگریم تحمیل می‌کنیم. اینگونه است که گذشته را تعریف و ابداع می‌کنیم.

از بسیاری جهات کاملاً بجاست که بندی از یک رمان موجب برانگيختگيِ این ایده‌های اولیه شود و نه متنی درباره‌ی تاریخ‌نگاری؛ زیرا بدین ترتیب گرایشی معاصر پُررنگ می‌شود که طبق آن پرداختن به تاریخ یکی از شکل‌های نوشتن است و با آثار ادبی و تخیلی قیاس‌پذیر، زیرا هر دو بازنمود‌هایی متنی‌اند. پس باید تمایزی نهاد میان زیستن تاریخ و تجربه‌ی آن (یعنی تجربه‌ی تسلسلی از رویدادهای واقعی در جهان) و بازگویی یا نوشتن تاریخ به معنای بازنمایی آن رخدادها در قالبی زبانی و برهانی. در این نقطه از رابطه‌ی میان زبان و جهان تجربی است که مباحث مربوط به تاریخ و بازنمایی آن، یعنی بین تاریخ و تاریخ‌نگاری، آغاز می‌شوند.

یکی از پیامدهای اساسی «چرخش زبانی»ِ اندیشه‌ی پساساختارگرایی ـ که در تمام حوزه‌های هنر و علوم انسانی در سال‌های اخیر نفوذ و تأثیر بسیار داشته است ـ برای شاخه‌ی دانشگاهی تاریخ این بوده که بر ابعاد ادبی نوشتنِ تاریخ تأکیدی مجدد گذاشته شده و بدین طریق مرزِ مفروض میان متون داستانی‌تخیلی و متون تاریخ‌نگارانه به چالش کشیده شده است. هَیدن وایت، یکی از چهره‌های شاخص این بحث، بر این باور است که همه‌ی نوشته‌های تاریخی نیازمند ساختاری روایی‌اند؛ او این کار را «به‌طرح‌درآوردن» یا «پی‌رنگ‌سازی»  می‌نامد و از این منظر تکنیک‌های ادبی مورد استفاده‌ی رمان‌نویس و مورخ یکسانند. وایت افزون بر این، استدلال می‌کند که نه تنها می‌توان نشان داد نوشتار تاریخی ابزار و تکنیک‌هایی مشابه نوشتار داستانی دارد، بلکه تنها با استفاده از چنین تمهیداتی که نظمِ روایی رخدادها را ممکن می‌سازند است که تاریخ اصلاً می‌تواند معنایی داشته باشد. از منظر چنین رویکردهایی حتی این ایده که آنچه نهایتاً تاریخ را از داستان جدا می‌کند تفاوت بین امر واقع و امر تخیلی است، مشکل‌زاست. براساس استدلال وایت: «خودِ تمایز میان رخدادهای واقعی و تخیلی که در بنیان مباحث مدرن هم درباره‌ی تاریخ و هم ادبیات داستانی قرار دارد، مفهومی از واقعیت را پیش‌فرض می‌گیرد که براساس آن «امر حقیقی» با «امر واقعی» یکسان انگاشته می‌شود تنها اگر بتوان نشان داد که [امر حقیقی] روایت‌گونه است» (تأکید از ماست).

به دیگر سخن، نوشته‌های تاریخی، درست مانند داستان، باید خوانندگانشان را قانع کنند که روایتشان باورپذیر و یکپارچه و منسجم است. شیوه‌هایی که بدان طریق می‌توانیم مفاهیمی چون اعتبار، باورپذیری و انسجام را در هر بازنمایی از گذشته تشخیص داده و بیازماییم نهایتاً مبتنی‌اند بر قراردادهای مشخص حاکم بر شیوه‌ی خاصِ نوشتن (یا تصویرکردن). معهذا، داستان نباید الزاماً دیده شود تا دقیقاً با واقعیت مطابقت داشته باشد یا به واقعیات وفادار باشد به آن شکلی که معمولاً تاریخ را به واقعیت وفادار می‌دانیم…

سبد خرید ۰ محصول