بخشی از مقاله:
عکاسی، هنری خلاق و ویرانگر است. هنری بیتفاوت و شور انگیز. هنری اندوهبار و شادمان. هنری در مرزهایی بینهایت دور و بینهایت نزدیک به واقعیت. در تقاطعهای بیپایان نگاهها و اندیشههای بازنموده شده در واقعهای پیش پا افتاده. در شادمانیهایی از یاد رفته و یا در یادماندنی. در کودکی که دیگر کودک نیست ولی همچنان کودک مانده است. در پدری که به آیندهی خود مینگرد و به پدربزرگی با گذشته خود را به یاد میآورد. عکاسی، هنری افسونگر است. هنری با مخلوقاتی که میتوانند آفرینندهی خود را به سرعت ترک کنند و در جهان به پرواز درآیند. همچون این عکس که کودک و مردان جوان و پیرمرد و کلاه و لبخندها و نگاهها را برای ابدیت به پرواز درمیآورد. از خانهای به خانهای از ذهنی به ذهنی دیگر و از چارچوبی در اندیشه به چارچوبی دیگر میبرد. بیآنکه لزوماً هنرمند بداند یا بخواهد و حال که هنرمند میداند و میخواهد. اذعان کنیم که آفریدهاش میتواند عمری بسیار درازتر از او داشته باشد و یک جاودانگی ولو مفروض و خیالین برایش به ارمغان بیاورد. زیرا بدان امکان دهد که لبخندها و نگاهها و کلاهها، میلیونها بار به اشکال گوناگون با یکدیگر ترکیب شوند تا به معانی و تفسیرهایی گوناگون دامن زنند.
پیشنهاد مطالعه: مقالاتی پیرامون «حسن غفاری»