معرفی مقاله:
کیارنگ علایی در این مقاله به توصیف یکی از عکسهای مجید کلهر پرداخته است. او اینگونه مینویسد: یادم میآید چیزی كه در روزهای تلخ دی ماه ۱۳۸۲ مرا بیشتر از زلزله بم لرزاند، عكس مستندی از «مجید كلهر» بود. عكسی كه به سختی میتوان آن را در كنار دیگر عكسهای ژورنالیستی آن روزها از این واقعه قرار داد. عكسی كه صدایش خیلی آرام است. آن قدر كه برای شنیدناش باید از فاصله دور و دراز میان حقیقت انسانی و رویای بشری عبور كرد، و برای فهم اش باید با صبوری به عناصر مختلف آن اندیشید. عكسی كه به سادگی و ظرافت بی حد و حصری تمام معادلات یك عكس ژورنالیستی را از موضوعی چون زلزله بم برهم میریزد و مخاطب را در برابر تصویری بدیع قرار میدهد.
.
بخشی از مقاله:
اگر قرار است عكس ژورنالیستی در كمترین زمان اطلاعات خود را به تماشاگر منتقل كند و او را به چالش بكشاند، آن گاه در عكس ساده ی مجید كلهر چه نهفته است؟
آیا ما با یك خانه ی فروریخته روبرو هستیم كه باید برای تنها دیوار باقی مانده از آن داستان ها بگوییم؟ یا این تصویر مثل خیل لحظه های ثبت شده از زلزله ی بم می كوشد به تراژدی آشنای مرگ، زندگی پهلو بزند؟
یا اصلاً آیا برای آن سؤال همیشگی كه « در برابر مرگ – این رازآلود ترین اتفاق زندگی- هنر چگونه خواهد توانست نقش یك احیا كننده و معناگر را ایفا كند؟» پاسخی روشن و شایسته خواهد داشت؟
آموزههای فوتوژورنالیسم به ما می گوید كه در مورد صحنه هایی اینچنین كه به Hard News معروف است، این حادثه است كه عكاس را هدایت می كند، كار عكاس در چنین صحنه هایی معمولا به چیزی فراتر از ثبت فاجعه از زاویه های متعدد نمی رود، چرا كه موقعیت از جهت دراماتیك به اندازه كافی تاثیر احساسی خود را بر بیننده ی عكس خواهد گذاشت.
اما عكس سادهی مجید كلهر هیچ یك از اینها نیست. دوست دارم بیشتر آن را صدایی بدانم كه به ظرافت یك ركوییم – و با همان تامل و دقت – مرثیه ای را برای حقارت مرگ در مقابل اراده ی انسانی می سراید.
در این عكس چیدمان مستندی از عناصر صحنه نهفته است كه تاثیر خبر را فزونی می بخشد، گویی صحنه توسط كارگردانی پنهان آراسته شده است، بی آن كه این چیدمان بكارت موضوع و واقعه را خدشه دار كند.
در چنین صحنه هایی عكاس بخشی از واقعیت موضوع را برجسته می كند و مابقی آن را پشت این وجه پنهان می كند. واقعیت در چنین عكسی به برداشتی خلاقانه در ذهن عكاس بدل شده و به یك برداشت ساده ی رخدادی ـ كه معمولا در عكس های مستند با آن روبرو هستیم ـ اكتفا نكرده است.
در لایههای این عكس نوعی توجه به جنبه های انسانی موضوع نهفته است كه سرسختانه می كوشد از شعار زدگی و پیام مستقیم ـ و امیدوارانه ـ پرهیز كند. عكس همچنین نوعی توجه به واكنش آدم ها در موقعیت است؛ اما واكنشی كه در سطح نیست و پشت هزار لایه پنهان مانده است، واكنشی كه با لابه و زاری و هیاهو نسبتی ندارد و غیر مستقیم است اما در عین حال از سوال، راز و معما لبریز است چرا كه هرگز تماشاگرش را سیراب نمی كند، به او پاسخ مستقیم نمی دهد و او را به فرجامی نا معین و بی ثبات رهنمون می كند. یعنی همان فرجامی كه اتفاق تلخ زلزله در هر خاك و اقلیمی زندگان را به خود وا می دارد و سوالی را طرح میكند كه به پاسخ خود بدبین است: «بر سر دیگران چه آمده است؟ آیا دیگران زندهاند؟»
این سؤال با همهی تردیدها و هراس هایش به سرنوشت مبهم آدم های غایب این عكس گره میخورد.