معرفی مقاله:
عکاسی میتواند مثل یک چشم سوم باشد؛ چشمی که قدرت این را دارد ورای زمان وجود جسم، مثل یک روح عمل کند و شاهد و راوی یک تاریخ باشد، تاریخی که از یک تحول سخن میگویدو به عبارتی از یک تولد و یک تحول در دل این تولد و شکلگیری آن حرف میزند.
میتوان گفت تولد عکاسی در ایران مثل خیلی از مدیومها و پدیدههای دیگر با نفوذ ریشههای سیاست در نطفهی آن شکل گرفته است. سیاستی که در ابتدا، شاه و درباریان صرفا برای نمایش شکوه و هیبت خود در دورهی قاجار از آن استفاده میکردند و این مقدمهای شد برای رشد و نفوذ این هنر در بین دیگر مردم و سرانجام جوانه زدن آن در بین عامهی مردم. شاید شروع عکاسی در ایران به دست طبقات بالا جامعه کلید خورده باشد ادامه و به کمال رسیدن ان قطعا ریشه در جامعه و اجتماع و فرهنگ طبقات پایینتر و شاید حتی بتوان گفت عامهی مردم دارد؛ مردمی که در نقطهای از این تاریخ، تصمیم گرفتند عکاسی را ابزاری برای بیان احوال خود و جامعهی خود استفاده کنند و در زمانهای که دستها در مقابل دهان قرار گرفته است، این قلم نویسندگی، بوم نقاشی و دوربین عکاسی است که فریادهای خاموش را روایت میکند؛ فریادهایی که با صدای بلند دوربین عکاس فریاد میزند: نزن سرباز! به گمانمان این صدا در تاریخمان بسیار آشناست، اینطور نیست؟
و حالا ما با قلم نگاهی به چگونگی شکلگیری این جسارت در عکاسی میشویم؛ جسارتی که باعث خلق یک دایرهالمعارف تصویری برای تاریخ، اجتماع و سیاستمان شد. با صیاد نبوی از ریشه تا برگ عکاسی وابسته و مستقل را بررسی خواهیم کرد. بی شک تاریخ عکاسی، تاریخ تولد و مرگ یا بهتر است بگوییم تاریخ یک زندگیست، زندگیای که خود از دل یک زندگی دیگر بیرون میآید و خواهد آمد.
بخشی از متن:
تعریفِ عکاسی، بیش از آن که به مکانیسمِ ثبت تصویر وابسته باشد، به مسائلی نظیر فرهنگ، سیاست و اجتماع وابسته است و در حقیقت «آنچه مدیوم عکاسی نامیده میشود، هیچ معنایی خارج از تشخصیابیهای تاریخیاش ندارد. چیزی که به تنهایی تنوع جایگاههایی را که عکاسی در آنها عمل میکند با یکدیگر وحدت میبخشد، خودِ صورتبندی اجتماعی است: یعنی فضاهای تاریخی خاصی که برای بازنمایی و روندهای اجتماعی ایجاد میکند. عکاسی به خودی خود هویتی ندارد. جایگاه آن به عنوان نوعی تکنولوژی بر حسب روابط قدرتی که آن را در برمیگیرند، تغییر میکند. …