در این مقاله مهران مهاجر نگاهی داشته به برخی مسائل عکاسی مستند ایران. به اعتقاد او نیمنگاهی به مجلات عکاسی ایران نشان میدهد اخبار و عناوین و مقولاتی که مستقیم یا بامیانجی و خواسته یا ناخواسته به مستندنگاری مربوط میشوند هیچ کمشمار نیستند. اما دشواریها هنگامی روی مینمایند که بخواهیم گستره و مرزهای این گونه عکاسی را در زمینهی عکاسی ایران تعیین و تحدید کنیم. گستره و مرزهایی که در خود بافت عام تاریخ عکاسی هم محل نزاع است. خاستگاه این نزاع سرشت خود عکاسی است. پیوند مادی و نمایهای عکس با واقعیت و جهان بیرون از پیش و از بنیاد به هر عکسی سرشت سندگونه میدهد. از سوی دیگر رد و نشان مداخلهی عکاس را هم در هر عکسی از همان ابتدای روند تکوین عکس ــ حتا در به اصطلاح عینیترین و بینظرانهترین عکسها ــ میتوان جست. مداخلهای که ممکن است با قصدیت هنری، سیاسی و فرهنگی، یا بی قصدیتِ خودآگاه صورت گیرد. مهاجر در تلاش است تا با شرح این مسائل، تحلیلی گسترده از این موضوع در اختیار مخاطب قرار دهد.
بخشی از مقاله:
شاید وقتی بخواهیم دربارهی عکاسی مستند ایران بیاندیشیم در همان ابتدای کار نسبت آن با تاریخ عکاسیمان و تاریخ معاصرمان خودنمایی بکند. نبودِ تاریخنگاری عکاسی ایران که رخدادها و جریانها و گونههای عکاسیمان را از آغاز تا اکنون به هم بپیونداند، این جایدهی را اگر نه محال دستکم دشوار میکند. اجمالاً میتوان گفت عکسهای دورهی قاجار اسناد ارزشمندی برای مورخ اجتماع و تاریخنگار عکاسی به جا گذاشته است، و برخی از این آثار برجسته را با تسامح میتوان در شمار مستندنگاری مکان و اجتماع انگاشت. این کارکرد استنادی در دوران مشروطه آشکارا نمود بیشتری پیدا کرد. اما باز هم باید احتیاط کرد، زیرا در آن دوران علیرغم رواج رویههای مستندنگارانه در عکاسی غرب، خود این مفهوم هنوز باب نشده بود و در جامعهی ایرانی هم به طریق اولی خودآگاهی شکلیافتهای در این حوزه وجود نداشت. از این دوران تا دههی سی شمسی را میتوان تاریخ ناکاویدهی عکاسیمان بنامیم. در این دوران رخدادهای سیاسی و اجتماعی مهمی رخ داد ــ از خود کودتای ۱۲۹۹ و متعاقب آن به سلطنت رسیدن رضا شاه گرفته تا اقدامات وی در مسیر مدرنسازی آمرانهی جامعه از جمله تأسیس نهادهای مدرن آموزشی، ساخت راهآهن و کشف حجاب. بسیاری از این رخدادها به عکس درآمدهاند، اما اینها هنوز در بهترین حالت در قالب بایگانیها جا گرفتهاند و البته نشانههایی از آغاز کندوکاو و بررسی تاریخی و فرهنگی در این موضوعات را در این سالها میتوان دید.
در دو دههی سی و چهل شمسی سراغ رگههای مستندنگاری را باید در مطبوعات، بایگانیهای دولتی و حتا بایگانیهای عکاسخانهها جست. البته نمونههایی از جمله عکسهای مکاننمایانهی محمود پاکزاد از شهر تهران اکنون منتشر شدهاند. دههی پنجاه را میتوان آغاز تکوین «جریان» مستندنگاری ایرانی دانست. عکسهای بهمن جلالی از دخمههای زرتشتیان، عکسهای مریم زندی از مردم ترکمن صحرا، مجموعهی درخشان کاوه گلستان در شهر نو و عکسهای هنگامه گلستان از زنان حاشیهنشین شهر و نیز نصرالله کسرائیان از محرومان بهحاشیهرانده، کارگران مهشید فرهمند و کارهای محمود کلاری تنها نمونههایی از شکلگیری این جریان است. وقتی به ریشههای تکوین مستندنگاری در دههی پنجاه نگاه میکنیم میبینیم بخش عمدهای از این کارها نوعی اعتراض به وضعیت ناهنجار اجتماعی و تبعیضها و شکافهای آشکار طبقاتی است. این مسائل عمدتاً واکنشی بوده در برابر قدرت مستبد سیاسی. کوتاه سخن آنکه به یقین میتوان گفت کندوکاو در کنج و گوشههای بایگانیهای عمومی و شخصی نیمهی نخست سدهی چهاردهم خورشیدی گنجهای با ارزشی از مستندنگاری ایرانی را آشکار میکند.
آگاهی اجتماعی و فرهنگی امروزه اساساً عکسبنیاد است، هرچند این آگاهی ناآغشته به گونههای گوناگونِ آگاهیِ کاذب نیست. اما به هر رو نشر آگاهی در قالب جدید شهروندخبرنگار، امروز شکلی رایج ومردممدار است. از سوی دیگر زیباییشناسی عکاسی به ویژه از دههی دوم سدهی بیستم به شدت وامدار یافتههای عکاسی مستند و مکاشفات عکاسان مستند بوده است. عکسهای اوژن اتژه، آگوست زاندر، واکر اونز، آنری کارتیه برسون، داین آربس، رابرت فرانک، فریدلندر و دیگران شالودهی زیباییشناسی مدرن عکاسی را میسازند و مرزها و مفاهیم آن ــ از جمله زیباییشناسی اتفاق و زیباییشناسی نقص ــ را میگسترانند.