فرید دبیرمقدم در این مقاله به معرفی فاضل شیخ و شیوهی عکاسی او پرداخته است. به اعتقاد او فاضل شیخ مشغولیتهای روزمرهمان را کنار میزند که ما را به دل درک بسیار فردیاش از جهان ببرد. نگاهی زادهی مشاهدات و دریافتهای عمیق او که به آثارش وجهی روحانی میبخشند. این فضا را اغلب در هنر معاصر که سرشت مراقبهای خود را از کف داده است نمیتوان یافت. آثار او فرصت مغتنمی را فراهم میکنند که توانایی استثنایی بشر در برقراری پیوند با دیگران و تجربهی پرشور همبستگی را دوباره از سر بگذرانیم. شیخ سالهای بسیاری را برای ثبت عکس از جوامع بهحاشیهراندهشده صرف کرده است. اردوگاههای پناهجویان در شرق آفریقا و افغانستان، یا زنان [بیوهی] طردشده در هند دو روی مصیبتی واحدند: فقر، عقبماندگی، جنگ، استثمار و نابودی آزادی. دبیرمقدم در این مقاله به تأثیری که این عکسها بر ما میگذارند اشاره میکند و از این که چگونه شناخت دستاول از رنج فردی که میتوانیم با آنهمذاتپنداری کنیم همچنان قدرت آن را دارد که متأثرمان کند.
بخشی از مقاله:
شیخ ازطریق عکاسیاش این امکان را برای ما مهیا میکند که در یک زندگی شریک شویم. اما ازطریق متنهایش آثار خود را به گفتوگویی عمیقتر بدل میکند که شخصیتهای اصلی عکسهایش میتوانند در آن نقش ایفا کنند. بهاین ترتیب، کارش را به اتمام میرساند. او ما را در تماس مستقیم با سوژههای عکاسیاش قرار میدهد. در آن لحظهی الفت و نزدیکی میان آنها (عکاس و سوژه) و زمان نوردهی لازم برای گرفتن عکس شریک میشویم. آن لحظه چندثانیهای بیشتر به درازا نمیکشد. اما همان چند ثانیه جنبهای بیوگرافیک به خود میگیرد که به یک عمر زندگی متصل است. موضوع داستانهای او زندگیهای این مردمان است، اما معنایشان ورای رویدادهایی میرود که او روایت میکند. معنایشان پیوندی دارد با هویت تکتک آن افراد و فرهنگی که به آن تعلق دارند. اینها داستانهایی فردی هستند که همچون قطعات یک جورچین به یک اجتماع کامل جان میبخشند. این داستانها که بیتکلف و صادقانه روایت میشوند به این مردمان کمک میکنند حقیقت هستی و حیاتشان را کشف کنند. آنهم از طریق اینکه میبینند داستانشان از خلال برخی تجربیاتی که از سر گذراندهاند به رسمیت شناخته میشود و پیوندهایی با جهان و اطرافیانشان برقرار میکند. هر چیز زائدی از این داستانهای ساده اما عمیق زدوده میشود که بازتابدهندهی حقیقیترین و واقعیترین بخش زندگیهایی باشند که این داستانها بازگو میکنند.
فاضل شیخ برای تجسمبخشیدن به موضوع خود از پرتره استفاده میکند. ژانری که عکاسان معاصر پیوسته جانی تازه در آن میدمند. شیخ نماهایی از جلو را انتخاب میکند که ذاتاً همیاری مدلهای عکاسی را میطلبد. او اعتمادشان را جلب میکند که آنان خشک و رسمیبودن معمول در فن عکاسی پرتره را کنار بگذارند و خود را همانگونه که واقعاً هستند نشان دهند. شیخ نیز همچون واکر ایوانز که هیچگاه نگاهی از بالا یا کنجکاویِ بیمارگون نداشت ــدو ویژگی که اغلب در عکاسی مستند میبینیمــ در دریافت ما از عکسها دخالتی نمیکند. او هیچچیز بر بیننده تحمیل نمیکند و هیچ جنبهی سانتیمانتال یا مثبتی را که میتواند از اصالت اثرش بکاهد به کار نمیبندد. شیخ مدلهایش را از نزدیک به نمایش میگذارد، تن به رضا داده، غرق در مصیبتهایی که مجبورند با آنها سر کنند، اما بدون آنکه هیچ رنجی از خود نشان دهند. این تصاویر از چنان عمق عاطفی تمامعیاری برخوردارند که وجببهوجب صفحه را فرامیگیرند و فشردگی منحصربهفردی را به وجود میآورند. متنها تصاویر را برجسته میکنند، تضاد میان درد و زیبایی، و آرامش و صفایی را برمیانگیزند. فاضل شیخ هنرمند است، اما هنرش متظاهر نیست. هنرش از ژست عاری است و این فرصت را در اختیار مدلها میگذارد که در تمامیتی چندصدایی سخن بگویند. تمامیتی که هر کس در آن درد فردی خود را نجوا میکند، دردی که همهی ما با گوشتوپوستمان آن را حس میکنیم.