اثر شولتز و دوستان

شکل‌گیری داستان منثور آلمانی / مارتین سویلز / فرزام امین‌صالحی

دیدگاهی رایج درباره‌ی فرهنگ آلمان وجود دارد مبنی بر این‌كه این فرهنگ، از جمیع جهات، پرمغز، پیچیده و عمیق است. اما در عین حال به طرز عجیبی فاقد هر رابطه‌ی محکمی با حقایق آشنا و از نظر تجربی اکتسابی زندگی روزمره است. به موجب این ادّعا، آلمانی‌ها به جای آنکه خود را  با حداقلی از شور و شوقْ سرگرم مسائل بیرونی کنند، به دلمشغولی‌هایی نظیر موسیقی (این هنر کاملاً والا و بدون ‌ارجاع به هر چیز) و فلسفه‌ی نظری و الهیات (به ویژه وقتی که به کسوت درون‌گرایی رادیکال درآید) می‌پردازند. به باور مارتین سویلز هر قدر هم که این دیدگاه درباره‌ی فرهنگ آلمان مبالغه‌آمیز باشد، با عناصری از حقیقت همراه است. این درون‌گرایی مسئله‌دار کاستی‌هایش را هیچ جا روشن‌تر از انبوه آثار منثور داستانی که در سرزمین‌های آلمانی‌‌ـ‌ زبان در عصر طلایی رئالیسم اروپایی (یعنی از اواسط قرن هجدهم به بعد) منتشر شدند، نشان نمی‌دهد. او باور دارد هر وجه تمایزی که بتوان برای این مجموعه آثار منثور قائل شد، نمی‌توان آن را مشخصه‌ی رئالیسم به معنای معمول اصطلاح دانست. در ادامه سویلز با بررسی آثار نثر و نظم آلمان در تلاش است تا این نگاه را با نمونه‌هایی بیشتر تفسیر کند.

 

بخشی از مقاله:

یکی از تبیین‌هایی كه برای ویژگی استثنایی فرهنگ آلمان ارائه شده است، ما را به تاریخ اجتماعی و سیاسی سرزمین‌های آلمانی‌ـ ‌زبان حوالت می‌دهد. استدلال آن از این قرار است. ادبیات آلمان پیش از سال ۱۸۷۱ ناگزیر ولایتی بود. زیرا پیش از این تاریخ آلمان در معنایی که امروز آن را می‌شناسیم وجود خارجی نداشت. یعنی ‌هم‌چون یک موجودیت ملّی و کشوری با ملیت یکپارچه، دقیقاً شبیه به آن‌چه دیگر کشورهای اروپایی در آن زمان بودند. «امپراطوری مقدسِ رُمِ ملتِ آلمان» مترادف با ولایات، خطه‌های کوچک ــ ‌و در یک کلام، دسته‌گرایی ــ بود، نه یک واحد جمعیت‌شناختی منسجم با مرکز ثقل آن در یک پایتخت. حتی تا همین سه دهه‌ی پایانی قرن نوزدهم، آلمان فقط در زبان و فرهنگ خویش موجودیت می‌یافت. اگر از اصطلاحات مقدسی كه در این مورد وجود دارد کمک گیریم، باید گفت آلمان نه یک «ملت سیاسی» بلکه یک «ملّت فرهنگی» بود. و حتی وقتی هم که یک واحد منسجم سیاسی به راستی در خاک آلمان پدیدار شد كه پروس از قرن هجدهم به بعد نمونه‌ی بارز آن است‌. نهادینه شدنِ پیه‌تیسم یا زهد‌مآبی در مقام همه‌ی اهداف و مقاصدِ دینِ رسمی دولتی (با پیامدهایی سنگین برای امر آموزش) فرهنگی مبتنی بر درون‌گرایی شدید و مفرط به ارمغان آورد.

یک طبقه‌بندی فکری هنجاری مشابه را نیز می‌توان در بحث درباره‌ی سیر تکامل رمان اروپایی به‌کار بست. اصول محوری آن را می‌توان این‌گونه خلاصه کرد. پیدایش رمان مدرن با ابراز وجود و اعتماد به نفس روزافزون طبقه‌ی متوسط ارتباط دارد. و این بیانگر نوعی احساس رشد و تحول سریع اقتصادی است. این منش غالب از انرژی‌های انقلابی سرمایه‌داری نشأت می‌گیرد و تأکیدش، بی‌پروا و گستاخانه، بر فرد است. رمان بورژوایی یک فرم روایی است که می‌توان آن را رئالیستی نامید. دقیقاً به این خاطر که با برخورد حیات درونی و روانی شخصیت‌ها با واقعیت‌های (چیزهای) ملموس جامعه سر و کار دارد. رمان‌نویس رئالیست از آشفتگی و گستردگی فرم رمان كه سنتاً از آن ستایش شده است جهت توصیف «واقعیت» محض جهان مادی استفاده می‌کند. نتیجه همان چیزی است که رولان بارت آن را «جلوه‌ی واقعیت» توصیف کرده است. گفتمانی با تفصیل توصیفی که به واقعیت مادی احترام می‌گذارد. نه به خاطر استحاله‌ی زیباشناسانه‌ی بالقوّه‌ی آن به حوزه‌‌ای با مفهوم والاتر ــ یعنی نمادین ــ بلکه فقط به عنوان عملی که آن‌چه هست را تصدیق می‌کند. ژوزف پیتر اشترن از شعف [نویسنده‌ی] رئالیست از وفور توصیفی، از آن «عنصر كثرت و زیاد بود»، یاد می‌کند که وفاداری آن‌ به «آن‌جا‌بودگی» محض چیزها متن ادبی را به جهان فوق ادبی پیوند می‌دهد. این در حالی است كه بسیاری از رمان‌های آلمانی به بهای حذف عملی واقعیات بیرونی، با حوزه‌ی درونی سر و کار دارند.

درباره‌ی تاریخ هنر بخوانید.

سبد خرید ۰ محصول