فِلیکس گونسالس‌- تورس بدون عنوان (عشاق بي‌نقص)، ساعت و رنگ روي ديوار

شکل زمان / جورج کیوبلر / کتایون یوسفی

بخشی از مقاله:

[…] قدیمی‌ترین بازمانده‌ها از میان ساخته‌های انسان ابزارهای سنگی است. سلسله‌ای به‌هم‌پیوسته آن‌ها را به اشیای امروزی وصل می‌کند. این سلسله بارها و بارها به شاخه‌های فرعی منشعب شده و اغلب به بن‌بست رسیده است. با انقراض نسل خانواده‌های صنعتگر یا فروپاشی تمدن‌ها کل مجموعه‌ی به‌هم‌پیوسته قطع می‌شد، اما جریان امور هرگز کاملاً از حرکت باز نمی‌ایستاد. هر چیزی که امروزه ساخته می‌شود یا نسخه‌برداری یا گونه‌ای تغییریافته از نمونه‌های اندکی پیش از خود است؛ به‌همین ترتیب و بدون انقطاع، می‌توان به عقب رفت تا روز پیدایش انسان. این ارتباط پیوسته در زمان باید بخش‌های منفصل کمتری داشته باشد. […]

اگرچه چیزهای بی‌جان همچنان ملموس‌ترین شاهد بر وجود گذشته‌ی دیرین انسان‌اند، استعاره‌های مرسوم برای توصیف این گذشته‌ی مرئی بیشتر بیولوژیک هستند؛ ما با اطمینان از «تولد یک هنر» یا «حیات یک سبک» یا «مرگ یک مکتب» صحبت می‌کنیم یا هنگام تشریح قدرت یک هنرمند از «به‌بارنشستن»، «بلوغ» یا «پژمردن» او می‌گوییم. […]

استعاره بیولوژیکی برای سبک، به‌عنوان مجموعه‌ای از مراحل زندگی، هر قدر هم برای مقاصد آموزشی مفید باشد، طی تاریخ گمراه‌کننده بوده است؛ زیرا به سیر وقایع اشکال و رفتار ارگانیسمی زنده را می‌بخشد. یک سبک با [به‌کاربردن] استعاره‌ی چرخه زندگی مانند یک گیاه عمل می‌کند؛ اولین برگ‌هایش کوچک‌اند و شکل قاطعی نگرفته‌اند، در اواسط زندگی برگ‌ها کامل می‌شوند و آخرین برگ‌هایی که می‌سازد دوباره کوچک‌اند، اما با ظرافت شکل گرفته‌اند. همه‌ی این برگ‌ها را یک اصلِ تغییرناپذیرِ سازمان‌دهنده که در تمامی اعضای آن گونه مشترک است ثابت نگه می‌دارد و [تنها] انواعی از نژادها در محیط‌های مختلف اتفاق می‌افتد. در استعاره‌ی بیولوژیکی یا زیست‌شناختی هنر و تاریخْ سبک همان «گونه» است و سبک‌های تاریخی، «انواع» طبقه‌بندی‌شده‌ی آن به شمار می‌روند؛ با وجود این، این استعاره، به‌طور تقریبی، تکرار برخی رویدادها را پذیرفت و به‌جای اینکه هر رویداد را نمونه‌ای منحصربه‌فرد بداند که سابقه‌ای ندارد و دیگر تکرار هم نمی‌شود، حداقل توضیحی تغییرپذیر از آن‌ها ارائه کرد.

مدل بیولوژیکی مناسب‌ترین مدل برای تاریخ امور نبود؛ شاید نظام استعاره‌هایی که از علوم فیزیکی گرفته شده باشد، بهتر از استعاره‌های بیولوژیکی رایج می‌توانست موقعیت هنر را پوشش دهد، به‌خصوص اگر در هنر با نقل‌وانتقال نوعی از انرژی سروکار داشته باشیم و ضربان‌ها و مراکز مولد و نقاط تقویت، با جهش‌ها یا افت‌ها در حین جابه‌جایی، با مقاومت‌ها و مبدل‌های درون‌مدار. خلاصه، شاید زبان الکتروداینامیک بیشتر به دردمان می‌خورْد تا زبان گیاه‌شناسی و شاید برای مطالعه فرهنگ مادی مایکل فَرَدیْ مرشد بهتری می‌شد تا کارل لینائوس [گیاه‌شناس و جانورشناس و پزشک سوئدی قرن هجده که او را پدر نظام طبقه‌بندی و گونه‌شناسی مدرن دانسته‌اند].

برای شکل‌های زمان به معیاری نیاز داریم که از مقایسه‌ی صرف با علوم بیولوژیکی نیامده باشد. زمان بیولوژیکی از استمرار بی‌وقفه‌ی زمانی که اندازه‌اش قابل پیش‌بینی است تشکیل می‌شود: هر ارگانیسمی از تولد تا مرگ در طول عمری که از آن «انتظار می‌رود» زندگی می‌کند؛ اما زمان تاریخی منقطع است و متغیر. هر کنشی بیشتر منقطع است تا پیوسته، و فاصله میان کنش‌ها از نظر مدت و محتوا بی‌اندازه بی‌ثبات است. آغاز و پایان هر کنش نامعلوم است. گروه کنش‌ها تا اندازه‌ای فشرده یا متورم می‌شوند که برای علامت‌گذاری ابتداها و انتهاها دست ما را مقداری باز گذارند. رویدادها و فواصل میان آن‌ها عناصر الگوسازی برای زمان تاریخی‌اند. زمان بیولوژیکی از رویدادهای پیوسته‌ای که زندگی نامیده می‌شود تشکیل شده است و شامل سازمان‌های اجتماعی متشکل از گونه‌ها و گروه‌های گونه‌ها می‌شود؛ اما در بیولوژی فاصله میان رویدادها بی‌اهمیت تلقی می‌شود، درحالی‌که در زمان تاریخی، شبکه اتفاقات که فواصل میان وجودها را به هم می‌دوزد، توجه ما را جلب می‌کند.

زمان مانند ذهن چندان شناختنی نیست؛ ما زمان را به‌شکلی غیرمستقیم می‌شناسیم، به‌واسطه‌ی آنچه در آن اتفاق می‌افتد، با مشاهده تغییر و تداوم، با علامت‌گذاری توالی رویدادها در میان موقعیت‌های ثابت و توجه به تضاد میان ریتم بی‌ثبات تغییر. […]

بخش‌بندی تاریخ همچنان موضوعی اختیاری و قراردادی است؛ هیچ درک قابل‌تأییدی درباره‌ی تمامیت‌های تاریخی و مدت زمان آن‌ها بر این بخش‌بندی‌ها نظارت ندارد. بیشتر اوقات، امروزه و در گذشته، اغلب مردم برپایه‌ی اندیشه‌های عاریتی و انبوه افکار سنتی زندگی کرده‌اند، اما هر لحظه این پارچه از هم باز می‌شود و یکی دیگر از نو بافته می‌شود که جایگزین قبلی شود، و هرازگاهی، کل الگو دچار لرزه‌ای می‌شود و به‌شکل‌ها و حالت‌های تازه سروسامان می‌گیرد. این فرایندهای تغییر همه نواحی مرموز و ناشناخته‌ای هستند که مسافر در آن به‌سرعت جهت را گم می‌کند و تعادل خود را از دست می‌دهد.

سبد خرید ۰ محصول