معرفی:
یورگن هابرماس، فیلسوف آلمانی بعد از فروپاشی دیوار برلین (ابتدای دههی ۹۰) در نشریهی دی تسایت مقالهای نوشت با عنوان «امروز رها شدن از بار گذشته به چه معناست». این نوشته به مقالهی دیگری اشاره داشت با همین عنوان، بدون پیشوند «امروز»، که آدورنو در سال ۱۹۵۹ نوشته بود. «گذشته»ای که در این دو مقاله به آن اشاره میشود، دورهی دوازدهسالهی ناسیونالـ سوسیالیسم یا همان حاکمیت هیتلر در آلمان است. ۱۹۴۵ در واقع گسستی در تاریخ آلمان مدرن و به تعبیری نقطهی پایانی بر تمامی درگیریهای فرهنگی و سیاسی و سوداها و تمناهای حدود صدوپنجاه سال پیش از آن در جهت پیریزی آلمانی قدرتمند و وحدتیافته بود كه كل آنچه هویت یا فرهنگ آلمانی تلقی میشد در قالب موجودیتی سیاسی در آن تعین یافته باشد.
در این بخش كه بیشتر بر چهرهها و جریانهای هنری تمركز دارد، سه مقالهی ابتدایی چشماندازهایی كلی نسبت به هنر دهاهای ۵۰ تا ۹۰ و نسبت آن با مسائل سنتی تاریخ و فرهنگ مدرن آلمان ارائه میدهند، و دیگر مقالات كموبیش مطابق با تفكیك سهگانهی بالا به برخی از هنرمندان و جریانهای هنری این دوران میپردازند.
.
بخشی از مقاله:
جوانانی كه در این دوره بر علیه نسل پدران و مادران خود شوریدند، پرورشیافتهی دوران رفاه و «معجزهی اقتصادی»ای بودند كه پدرانشان تحت نخستوزیری محافظهكار كنراد آدنائر (از ۱۹۴۹) و با تأسی از الگوی اقتصادی و سیاسی ایالات متحده، به وجود آورده بودند. جوانانی كه در عین حال، به عنوان فردی آلمانی، بار سنگین گناهی را بر شانهی خود حس میكردند كه خود نقشی در آن نداشتند و مسئولیت مستقیم آن را متوجه والدینشان میدانستند. هنر درخشان بعد از جنگ آلمان كه از دههی ۱۹۶۰ به بعد بالید نیز محصول همین فضا بود. بعد از جنگ و در طول دههی پنجاه، هنر آلمان نیز به تبعِ مشی سیاسی و فرهنگی محافظهكارِ دورانْ هنری بود كه نهایت تلاش خود را میكرد تا از هر گونه رنگ و بوی «آلمانی» احتراز كند و خود را در پیوند با جریان مدرنیسمِ بینالمللی قرار دهد. بعد از جنگ سیاستگذاران فرهنگی آلمان سعی كردند به اشكال مختلف چهرهای روزآمد و بینالمللی از هنر آلمان ارائه دهند. شروع به خریداری و بازگرداندن آثار آلمانیای كه به وسیلهی نازیها به عنوان هنر منحط به فروش رفته بود كردند. و همینطور خریداری و برگزاری نمایشگاه از آثار هنری كشورهای غربی و بهویژه جریان آبستره اكسپرسیونیسم و هنر پاپ. رخدادها و جشنوارههایی در این راستا تدراك دیدند تا هنرمندان بینالمللی را به آلمان بكشانند (كه در رأس آنها باید به پایهگذاری پنجسالانهی دُكومنتا در شهر كاسل اشاره كرد). و نهایتاً در خود آلمان نیز از هنری با این مشخصات حمایت میكردند. متناسب با این فضا، جریان غالب هنر در آلمان نیز در این دوره نقاشی آبستره (به طور مشخص، جریان بینالمللی «آر اَنفورمل»، با چهرههایی مانند ویلی باومایستر، ارنست ویلهلم نای، وُلس و دیگران) و عكاسی آبستره و ذهنی («عكاسی ذهنی» اوُتو اشتاینرت ــ ر.ك. به مقالهی «معماری تصاویر») بود.
اما برنت و هیلا بخر با عكسهای سرد، عینینگر، سریالی، و شبهمستند خود از سازههای صنعتی، خانههای پیشساخته، و دیگر عناصر چشمانداز آلمانِ دههی ۵۰، زمانی كه كار خود را شروع كردند در اقلیت قرار داشتند. تا زمانی كه در دههی ۶۰ كارشان از جانب هنرمندان مینیمالیست و هنرمندان رسانههای نو كشف شد. و در ادامه در دههی ۷۰ با ورود دورهی آموزش عكاسی به آكادمی هنر دوسلدورف چند نسل از عكاسانی را پرورش دادند كه در دههی ۸۰ و ۹۰ به چهرههایی بین المللی تبدیل شدند. و به عنوان عكاسان «مكتب دوسلدورف» یا «مكتب بخرها» از آنها یاد شد. توماس اشتروت، كاندیدا هوفر، آندرئاس گورسكی، توماس روف، اكسل هوته، اِلگر اسر، پترا ووندرلیش، سیمونه نیوگ، و یورگ زاسه.