خطر آن وجود دارد که تلاش سوررئالیسم برای نا آشنا کردن امر آشنا (روزمره) خود به امری کاملاً آشنا تبدیل شده باشد. اصطلاح سوررئال به بخشی از یک ارز رایج اجتماعی تبدیل شده است که در ارجاع به هر چیز استفاده میشود، از تبلیغات گرفته تا صحبت در مورد تجارب شخصی – این اصطلاح خود به چیزی روزمره بدل شده است. تامس کرو، مورخ هنر، معتقد است که سرنوشت آوانگارد هنری آن را «به بازوی پژوهش و گسترش صنعت فرهنگ» تبدیل کرده است. از نظر کرو، مورد سوررئالیسم احتمالاً آشکارترین نمونه این فرآیند است. برتون و همراهانش در لایههای رسوبیافته اشکال زندگی قدیمیتر سرمایه داری در پاریس چیزی همچون ناخودآگاه مادی شهر، یا پسماندهی سرکوبهای گذشته، را کشف کرده بودند. اما آنها با بازیافت اشکال حاشیهای مصرف، و با آشکار ساختن آن متن پنهان، یکی از قدرتمندترین ابزارهای بصری صنعت تبلیغات مدرن را برای آن فراهم ساختند – آن قلمرو اکنون آشنا شده ای که در آن کالاها به شکلی خود آیین رفتار می کنند و نوعی چشم انداز رؤیای اغواکننده برای خویش خلق می کنند.
دربارهی سبکهای هنری بخوانید.
بخشی از مقاله:
سوررئالیسم که از مصرف بیش از حد فرسوده شده، و به گونهای تناقضآمیز به فرآیندهای کالایی کردن پیوند خورده است، به این ترتیب به مجموعهای از تکنیکهای صوری تقلیل یافته است که در برخورد اتفاقی چرخ خیاطی و چتر بر روی میز تشریح به نمایش درمیآید. برای احیاء پتانسیلهای سوررئالیسم در دریافت امر روزمره لازم است به لحظاتی بازگردیم که پروژه سوررئالیسم از مقید شدن به قلمرو خاص «هنر و طراحی»، یا تقلیل یافتن به نقش تأمینکننده تکنیکهای بدیع برای آن، سر باز میزد. کتاب پیتر بورگر با عنوان «نظریه هنر آوانگارد» نیز جایگاه خاصی برای سوررئالیسم قائل میشود. بنابر روایت بورگر، سوررئالیسم تلاشی بود در جهت رفع هنر در پراکسیس زندگی. تری ایگلتون این مسئله را به عنوان تکانهای برای درهم ریختن خود آیینی نهادی هنر، فرسودن مرزهای میان فرهنگ و جامعه سیاسی، و بازگرداندن تولید زیبایی شناختی به جایگاه معمولی و غیر متمایز آن در میان کلیه کردارهای اجتماعی، تشریح میکند.
بنابراین سوررئالیسم بنا به ذات خود ناگزیر از روزمره شدن است؛ ناگزیر است که به حوزه امور روزمره وارد شود. در عین حال که تاریخ سوررئالیسم دشواری حفظ این تکانه اولیه را نشان داده است، هدف ما در اینجا احیاء وجه بالقوه آن است. این کار مستلزم نوعی امتناع تاکتیکی از در نظر گرفتن سوررئالیسم به عنوان یک «فرم هنری» است. در عوض، میخواهم آن را به عنوان تداوم طرح آوانگارد به معنای عام کلمه بررسی کنم، جریان آوانگاردی که به همان میزان به عالم هنر تعلق دارد که به جامعه شناسی. مایلم سوررئالیسم را به عنوان شکلی از پژوهش اجتماعی در زندگی روزمره مورد بررسی قرار دهم.
به این ترتیب تکنیک های هنری ای مانند کولاژ به روش شناسی هایی برای دریافت امر اجتماعی بدل می شوند. در چارچوب سوررئالیسم، کولاژ (یا مونتاژ) روش شناسی پایداری برای دریافت زندگی روزمره فراهم می سازد. این روش با کنار هم قرار دادن عناصر ناهمخوان (چترها، چرخ های خیاطی و …) از امر روزمره آشنایی زدایی می کند. اگر بپذیریم که امر روزمره چیزی است که مدام در معرض خطر نامریی شدن قراردارد ، تکنیکهای کولاژ با نا آشناسازی امور معمول از طریق انتقال آنها به زمینه های شگفتی ساز و جای دادن آنها در ترکیبات نامعمول ، امکان آن را فراهم می سازند تا امر روزمره بار دیگر درخشش و وضوح خود را به دست آورد. اما سوررئالیسم صرفا تکنیکی برای غیر معمولی ساختن امور معمولی نیست؛ امر روزمره در سوررئالیسم
پیشاپیش غریب»( کولاژ مانند ) است . در چارچوب سوررئالیسم ، زندگی روزمره آن حوزه آشنا و پیش پا افتاده ای که به نظر می رسد نیست ؛ عادات ذهنی ملال آور ما آن را به این صورت درک می کنند. حوزه روزمره جایی است که امر شگفت انگیز در آن جای دارد. به این ترتیب کولاژ هم شیوه ای است برای گسستن عادات ذهنی ای که امر روزمره را تابع تکاندهای بهنجارساز می کنند و هم فرمی مناسب برای بازنمایی امر روزمره است. در حضور بالفعل زندگی روزمره – مثلا، هنگام گذشتن از کنار یک مغازه دست دوم فروشی است که چترها و چرخهای خیاطی به شکلی اتفاقی بر روی یک میز تشریح با یکدیگر کلاژ میشوند.
سوررئالیسم همان تلاش و انرژیای است که برای یافتن امر شگفت انگیز در امر روزمره به کار گرفته می شود؛ برای درک امر روزمره به مثابه مونتاژ پویای عناصر، و بیگانه ساختن آن به نحوی که بیگانگی اش قابل شناسایی گردد. سوررئالیست کلاسیک چهرهای چون شرلوک هولمز است : او در مواجهه با ملال کشنده زندگی روزمره پا به خیابان می گذارد، و تلاش میکند تا وجه شگفتانگیز امر روزمره را بیابد و خلق کند. اگر انگیزش اولیه سوررئالیسم را غلبه بر تمایز حوزههای شناخت برای دستیافتن به امکان مداخله عملی در زندگی روزمره بدانیم، وظیفه اصلی ما نیز درک چگونگی خروج سوررئالیسم از حوزه محصور «هنر» خواهد بود. جالب آنجاست که واژگان و اشکال بیانی یا ریطوریقای «علم» امکان تحقق این حرکت را فراهم میسازند. سوررئالیسم با پوشاندن جنبش خود در جامهی علم، از در غلتیدن به هر در حوزه هنر و علم امتناع کرد؛ یا می توان گفت، این دو اصطلاح را در چارچوب های معمول غیر قابل استفاده ساخت. زیبایی شناسی – علم آوانگارد پیشنهادی سوررئالیسم آن را با آموزه فعالیت زیبایی شناختی خود آیین یا باورهای علم تجربی پوزیتیویستی ناسازگار میساخت. این «علم»ی بود که بنیان علم را دستخوش بحران می ساخت. […] این نوع استفاده تاکتیکی از «علم»، منبع قدرتمندی در اختیار نظریه پردازان آوانگارد آینده قرار داد، منبعی که در برابر عقلگرایی علمی امکان وجود نوعی علم زندگی روزمره را قرار داد که در آبهای تیره اسطوره و آیین به فعالیت میپرداخت.