محور اصلی بحث ويلاند اشميد در مقاله «سواركار آبي و پیدایش عصر بزرگ معنویت» فرآیند شکلگیری و بینش گروهی از هنرمندان اکسپرسیونیسم است. هنرمندانی که موسوم به «گروه سوارکار آبی» هستند.
بخش نخست مقاله خلاصهای از بینش گروه سوارکار آبی است. اشمید در جای جای مقاله این گروه هنرمندان را از نظر پیشینهی اعضای آن، وابستگیشان به یکدیگر. سبک هنرمندان هر گروه، نزدیکیشان به طرز تفکر فرانسوی، خصوصیات زیباشناختی آثار و دیگر موارد در مقایسه با گروه «پل» بررسی میکند. اشمید به شکلگیری سالنامه سوارکار آبی و محتوای آن براساس ایدههای مشترک واسیلی کاندینسکی و فرانتس مارک اشاره میکند. ایدههایی که خود کاندینسکی به دیکتاتورمآبی آن اذعان داشت. بینش اعضای گروه در روح این سالنامه و در هنر پدیدآورندگان آن، یعنی کاندینسکی مارک و ماکه در دورهای بین ۱۹۱۰ تا ۱۹۱۴ بیان شده بود.
بخش دوم و نهایی مقاله به صورت اجمالی به فرآیند شکلگیری بسیار متنوع تک تک هنرمندان این گروه که ضمن مواجهه با مسائل گوناگون تکامل پیدا کردند، میپردازد. از منظر ویلاند اشمید پسزمینهی معنویاي که یکایک این هنرمندان آثارشان را در بستر آن به کمال رساندند. سه آرمان فکری را به نمایش ميگذاشت. آرمان اول متضمن آزادی اساسی و بدون حد و مرز در هر گونه تلاش هنری بود. دومين موضوع ترکیب بود كه اين هنرمندان را به خود مشغول كرده بود. اما تز سوم به تجسم هنر در قلمرو عرفان مربوط بود. ویلاند اشمید در تلاش است که هریک از این سه آرمان را به صورت مختصر در بخش دوم مقاله خود توضیح دهد.
دربارهی سبکهای هنری بخوانید.
بخشی از مقاله:
[…] هنرمندانی که «گروه سوارکار آبی» را به وجود آوردند در مقایسه با جمع هنرمندانی که «گروه پل» را تشکیل دادند دارای پیشینههای بسیار مختلفی بودند. رابطهی میان اعضای این گروه بسيار سستتر از روابط گروه پل بود و حدود دوسالونیم بعد پراکنده شدند. هنرمندان سوارکار آبی بهواسطهي آرمانهایي مشترک با يكديگر در پيوند بودند. آنها یک سالنامهی جمعی تحت عنوان سوارکار آبی تهیه کردند. گروه نام خود را از آن گرفت. نمایشگاههای مشترک ترتیب داده میشد که به سراسر آلمان میرفت. با این حال هنرمندان سوارکار آبی هرگز سبک مشخصی را به وجود نیاوردند و از این نظر نیز با هنرمندان گروه پل که دستکم در ابتدای کار سبک بسیار همسانی داشتند متفاوت بودند.
کاندینسکی حدود سال ۱۸۸۵ در نمایشگاه امپرسیونیستهای فرانسوی در مسکو تابلوی کومههای علف اثر مونه را دیده بود. بعدها تأثیر گیجکنندهی اولیهای که این نقاشی القا میکرد برای او دلالتی حیاتی پیدا کرد. او حس میكرد که دیدن این اثر جرقهی اولیهی ایدهی هنر انتزاعی را در او به وجود آورد. كاندینسكی مرتب از مونیخ به پاریس میرفت. در سال ۱۹۰۴ در گشایش نمایشگاه «گرایشهای نو» مشارکت داشت. پس از ۱۹۰۴ به طور منظم در «سالن پاییز» آثارش را به نمایش میگذاشت و به عنوان عضو کمیتهی داوری انتخاب شده بود. از ۱۹۰۷ هر سال آثارش را در «سالن هنرمندان مستقل» عرضه میکرد. بین سالهای ۱۹۰۶ و ۱۹۰۷ در سِور نزدیک پاریس با گابریل مونتر [یكی دیگر از اعضای گروه سواركار آبی] زندگی میکرد و سرانجام پس از گذراندن یک زمستان در برلین به مونیخ بازگشت.
هنرمندانی که بعدها تحت عنوان «سوارکار آبی» دور هم جمع شدند توجه خود را روی تحولاتی که در پاریس اتفاق میافتاد متمرکز کردند. نئوامپرسیونیسم، فوویسم، کوبیسم و اُرفیسم. دلبستگی آنها به پاریس شدید بود و این فرض نامعقول به نظر نمیرسد که پاریس چنان توجه آنها را به خود جلب کرده بود که رویدادهای این شهر سمتوسوی هنرشان را شكل میداد. اما نگاهی اجمالی به سالنامهی سوارکار آبی کافی است تا نادرستی این فرض معلوم شود. این نشریه بیانگر نوعی استقلال فکری و اعتماد به نفس است که در آن زمان بیرون از پاریس به دشواری یافت میشد. ترکیب متنها و تصاویر در سالنامه خصوصیت حقیقتاً پرتلاطم و انقلابی سوارکار آبی را نشان میداد. سالنامه ترکیب ایماژهایی از فرهنگها، مناطق و دورههایی ضد و نقیض بود.