معرفی مقاله:
در نگاه نخست، مقالهی تودوروف کمی زمخت یا بهتر است بگویم درشتبافت به نظر میرسد. در طول مقاله معلوم میشود که «و» بین آوانگارد و تمامیتخواهی به معنای مترادف دانستن این دو است: آوانگاردْ تمامیتخواه و تمامیتخواهی آوانگارد است. درشتبافت خواندن مقاله از آنروست که به نظر میرسد دلایل ارائه شده برای برابر دانستن این دو با یکدیگر (اگر اصلاً بپذیریم که گفتههای تودوروف از سنخ استدلال و بحث منطقی است) و قائل شدن به اینهمانی آوانگارد هنری با استالینیسم، نازیسم و فاشیسم کمابیش یکسویه و غیرانتقادی است.
اما آنچه، به زعم مترجم، مقاله را همچنان واجد ارزش میکند همین لحن جدلی آن است، گیرم که این لحن در نهایت باعث میشود ایدههای قابل تأمل تودوروف در برابر دانستن آوانگارد با تمامیتخواهی تا حدّی کمرنگ جلوه کند. نفس برابر دانستن نهایی و یکبارهی آوانگارد و تمامیتخواهی با رمانتیسیسم و آرمانشهرباوری خود عامل دیگری است که میتواند خوانندهی تیزبین را از مقاله برماند و داغ کلّیگویی و نقد غیرمستدل، غیرانتقادی و غیرعالمانه را بر پیشانی آن بنشاند. تردیدی نیست که همهی این موارد را میتوان تا حدود کم یا زیادی به مقاله منتسب کرد، به گونهای که جای چندانی برای دفاع کامل از مقاله باقی نمیماند. اما به زعم مترجم، این مقاله همچنان به دلیل ایدههای جدلی آشکار و پنهانی که در خود دارد خواندنی و قابل دفاع است. و در مجال اندکی که در اینجا فراهم است میکوشم توجه خواننده را تا حدی به این ابعاد جدلی و ایدههای تأملانگیز جلب کنم. یکی از تزهای اصلی مقاله برابر دانستن هرگونه تمنا برای (امر) مطلق با تمامیتخواهی است. اما باید دانست که در اینجا مراد از تمامیتخواهی (توتالیتاریانیسم) علاوه بر اصطلاحی نکوهیده برای توصیف نوعی شیوهی زمامداری، معنای تحتاللفظی کلمه نیز هست.
بخشی از متن:
هنر آوانگارد، توتالیتر است چون تمنای توتالیتی (تمامیت) دارد. در اینجا تمامیت به معنای حل یا رفع همهی تضادها و تمایزات برای رسیدن به هویتی یکپارچه و بری از تنش و تناقض یا تلقی غایتمدارانه و تحققپذیرانه از آن است. این همان تمامیتی است که میتواند مورد نقد بنیامین مارکسیست هم باشد. اما تودوروف ضمن آوردن نقل قولی از بنیامین در نقد تمامیتخواهی از او فراتر میرود. فقط این نیست که فاشیسم، سیاست را زیباییشناختی و استالینیسم، هنر را سیاسی کرده باشد. مسئله نقد آن نوع رادیکالیسم و بنیادگرایی است که حتی اگر با دیده منتقدانه به تحقق دروغین، زودرس و «پیش از موقع» این همانی بنگرد، و حتی قربانی آن باشد، باز لحظههایی در باور به مطلق زمینی قابل تحقق تردید نمیکند و روزی را میبیند که در پس رفع تاریخی و دیالکتیکی همهی این تناقضات، این همانی و تمامیت حقیقی تحقق خواهد یافت. بنا بر باور مؤمنانهی آرمانشهرباورانه، باید و بنا بر باور فلسفی، معقول است که چنین شود. …