بخشی از متن:
نخستین سؤالی که در برخورد با این عکس به ذهن میرسد دربارهی حضور کودک است؛ کودکی در اتاقک کامیون چه میکند؟ به نظر میرسد عکس در پی ارائهی یکی از دهها دغدغهی اجتماعی، روانکاوانهای است که این سالها در عکاسی مستند اجتماعی ـ و خیابانی ـ باب شده است. و تضادهای فرهنگی در لایههای زیرین عکس خودنمایی میکند. اما همهی عکس حسن غفاری این نیست.
ما در ابتدا زنی را که در سمت چپ تصویر از کامیون بالا رفته نمیبینیم ـ یا حداقل این که کمتر میبینیم. پاهای او پشت دامن بلندش پنهان شده و به این دلیل وجهی غیرواقعی به خود گرفته است. و آنگاه این عکس جذابتر خواهد بود که بدانیم زنی دیگر نیز در پشت سر کودک قرار دارد که به دلیل ماسک شدن با موضوع اصلی باز هم در وهلهی اول دیده نمیشود. این چنین چینشی در عکس حسن غفاری ما را به کاوشهای بیشتر در سطح عکس رهنمون میکند. آنگاه است که به صورتکهای روی در کامیون توجه میکنیم که حضوری قوی در کادر دارند. حالا باید این پرسش را مطرح کرد. آیا ما با عکسی پرتره مواجهیم؟
عکس سرشار از مؤلفههای آشنای فرهنگ زندگی ایرانی است. پردهی ضخیمی که به پنجرهی ماشین آویخته شده، لحاف، زیر انداز و پارچههای منقش، دامن گلدار بلند و متکاهای رنگی. مجموعهای از اشیای زندگی ایرانی. از پس همین نقشها و رنگها است که شیوهی عکاسی حسن غفاری شکل میگیرد. این همه اصرار بر تکرار مؤلفههایی ثابت از کاراکترهایی همه صمیمی، کار کمی نیست.