معرفی مقاله:
هادی آذری در این مقاله نگاهی داشته به نحوهی بازنمایی زن در آثار عکاسان زن معاصر ایران.
بخشی از مقاله:
زنان از دیرباز بخشی از موضوع بازنمایی تصویری بودهاند لیکن تا پیش از چنده دههی اخیر، عرصهی بازنمایی از جمله بازنمایی زنان همواره در سیطرهی بی چون وچرای مردان بوده است. اما با گسترش جنبش زنان و اندیشهی فمینسیتی این سیطره تا حد زیادی فروریخت و زنان هنرمند توانستهاند با بیان دغدغهها و تجارب زیستهی خود ـ فارغ از اصول و تعاریف هنر مردانه ـ نوعی دیگرگون از زنانگی را به تصویر بکشند. با این حال بازنمایی زنان توسط زنان هنرمند همواره مترداف با خلق آثاری زنانهگرا یا فمینسیتی نبوده بلکه این بازنمایی در نبود آگاهی کافی میتواند بهشکلی ناخودآگاه بر اساس دیدگاهها و اسلوبی مردانه صورت گیرد. همانگونه که در طلیعه و میانهی قرن بیستم نقاشانی چون فریدا کالو و مری کَست تصویری از زن ارائه میدادند که با تصویر ساخته و پرداختهی همتایان مردشان تفاوت و مرزبندی چندانی نداشت. آنها نیز زنان را در پیوند با مسائل و مقولاتی چون طبیعت و پرداختن به زیبایی ظاهری تصویر میکردند.
در بررسی آثار زنان عکاسی که به مقولهی زن و زنانگی پرداختهاند، میتوان ردپای موتیفها و ایدههای تکرارشوندهای را جستجو کرد که به اشکال مختلف در این آثار نمود و مادیت مییابد که در ادامه میکوشیم به تعدادی از این ایدهها اشاره نمائیم. مسألهی پوشش که در گفتمان حاکم از آن به عنوان شکلی از مصونیت اجتماعی یاد میشود از جمله مواردی است که عکاسان زن در سالهای اخیر به اشکال صریح و نمادین به آن واکنش نشان دادهاند؛ از بازنمایی نمایان چادر در مجموعه زنان اللهِ شیرین نشاط گرفته تا دو مجموعهی رنگارنگ باش و خارج از عمق میدان وضوح شادی قدیریان که پوشیدگی به شکلی نمادین در سطح خاک گرفتهی شیشه و محو بودن تصویر تداعی میشود. لیکن شاید بتوان صریحترین واکنش به این مسأله را در مجموعهی مثل هر روز قدیریان سراغ گرفت که در آن پوشیده شدن چهره و بدن در پس چادرهای رنگی و اشیاء، این عکسها را همسنگ عکسهایی کرده که در دوران قاجار از زنان با روبنده تهیه میشد؛ زنانی که خالی از هر هویتی به حجمی و تودهای سیاه بدل میگشتند؛ به عبارتی تهی از هر گونه هویت زنانه.
در نگاه نخست باید این عکسها را هجوی بر آن باور سنتی و نحوهیبازنمایی زنان در رسانههای مسلط دانست که زنانگی را تنها به خانهداری و کار خانگی محدود میداند لیکن خلق این مجموعه را در سالهایی که زنان بیش از پیش به ساحت کار اجتماعی و فضای آموزشی وارد میشدند ـ و حتی نقش گستردهای نیز در روی کار آمدن گفتمان اصلاحات ایفا نموده بودند،ـ شاید نتوان گامی به پیش دانست چرا که بدل شدن پیکرهی زن به فرمی انتزاعی در پسزمینهای سفید، (در سطح زیباییشناسانه) منتزع شدنِ زنان از عرصهی اجتماعی را طبیعی جلوه داده و در سطح ناخوداگاه این باور را مؤکد مینماید.
در دیگر مجموعههای قدیریان نیز هر چند در سطح اول، باز هم پوشش دستمایهی هنرمند قرار میگیرد اما زیباییشناسی و نحوهی بازنمایی زن مبتنی بر گفتمانی مردانه صورت میگیرد. به عنوان مثال در مجموعهی خارج از عمق میدان وضوح، محو شدن عکسها حکم پوششی برای سوژههای زنانه را پیدا کرده است اما همزمان حالتی عشوهگرانه، اثیری و موهوم به زنان بخشیده است. دراین مجموعه نیز یکبار دیگر پسزمینهی خنثی، فضای بسته خانه را تداعی میکند که زن را از عرصهی اجتماعی جدا کرده و در یک خلأ رها میسازد. در این مجموعه زن همچون موجودی دربند، مستاصل و پریشان تصویر شده است که به دور خود میچرخد؛ موجودی که گاه از درد به خود میپیچد و گاه سرخوشانه میرقصد. نکتهی قابل توجه دیگر خالی شدن زن از خصیصههای انسانی و فروکاستهشدن او به فرمی محض است که او را به یک عروسک خیمهشب بازی شبیه ساخته است.