
بخشی از مقاله:
«ژرفای دگرگونی پدید آمده در نحوهی دریافت و برخورد با آثار هنری در سرآغاز سدهی نوزدهم را از نقدی که آنتوان کرنیروستوم کاترمر دو کوینسی در سال ۱۸۱۵ انجام داد میتوان دریافت. او در ملاحظاتی اخلاقی پیرامون سرنوشت آثار هنری میگوید که اثر هنریای که در موزه جای گرفته «از کارکرد اصلی خود منفک شده، خاستگاه خود را از دست داده، و نسبت به شرایطی که بدان معنا میبخشیدند بیگانه گشته است» (کریزوستوم دو کوینسی، ۱۹۸۹). این نوشتار دربارهی اهمیت زمینهی نمایش و دریافت آثار هنری در فهم معنای آن است. نگارنده فرایند نمایش آثار هنری در موزهها و گالریها، فرایند دلالی آثار هنری در بازار هنر و بالاخره بازنمایی آنها در تاریخ هنر را در زمرهی این زمینهها میداند که هر یک در تغییر کارکرد اصلی و اولیهی آثار هنری و از میان بردن «خودآیینی» آنها نقشی تعیینکننده دارند. به گمان او، این زمینهها آثار هنری را از جایگاه اولیهی خود منتزع میکنند و لذا امکان درک معنا و کیفیت آثار هنری را از مخاطبان سلب میکنند. «این مسأله به مشکلاتی در دستهبندیِ زمانی و منطقهای این آثار، بلکه همچنین به قضاوتهایی دال بر کیفیت زیباییشناختیِ فروتر آنها انجامیده است». او با ارجاع به آراء برخی از متفکران، فیلسوفان، مورخان و منتقدان هنری، به واکاوی نقش زمینههای نمایش آثار هنری و عناصر زیرمجموعهشان در انتقال معنای اثر هنری به مخاطب خود بحث میکند. نگارنده هنر مدرن را نیز از این قاعده مستثنی نمیداند و همین ایده را در مورد آثار هنر مدرن نیز بسط میدهد.