هلموت لِتِن در این نوشتار کوتاه به آثاری که در فضای جنبش «عینیت نو» شکل گرفتهاند، پرداخته است. سپس به شیوهی ترسیم اکسپرسیونیستها و دادائیستها نگاهی داشته. به زعم او در فضای آثار عینیت نو، فرد در درجهی اول به صورت عامل (agent) ظاهر میشود. مقولهی تعامل اجتماعی است که الگوی شخصیتها را در بازنماییهای ادبی تعیین میکند. بنا به تعریف انسانشناسی هلموت پلسنر، «انسان باید عمل کند تا بتواند زندگی کند. یک عمل واحد هم کافی نیست. آنچه لازم است فعالیت مدام و بیامان است». به باور او در دههای که جمهوری وایمار قدرت داشت، هدایت کردن این انرژی در مجراهای مناسب در گرو تدوین قواعد در خور برای اخلاق و رفتار اجتماعی بود. شاکلهبندی این قواعد کمک میکرد آدمها راه خود را در میان گردش جنونآمیز چیزها گم نکنند.
بخشی از مقاله:
در پرترههایی که اکسپرسیونیستها از افراد میکشیدند، خطوط کنارهنما (contours) چندپاره میشوند. تو گویی سطح جسم انسانها دارد تحت فشار نیرویی كه از محرّکی مرکزی ساطع میشود ترک بر میدارد و متلاشی میگردد. در الگوی عینیت نو، خطوط کنارهنما برقرار میمانند. چشمها بسان نورافکنهای صحنهی تئاتر از زیر سایهبان ابروها بهدقت نگاه میکنند و فضا را مورد استنطاق قرار میدهند. جسمی که معمولاً، به منظور امكان رتبهبندی اجتماعی سریع، با اونیفرمی پوشانده میشود، پیوستگی شغلی و طبقاتی خود را به نگاه خیرهی دیگرانی عرضه میكند که به طریقی مشابه خود را عرضه میدارند و در عملکرد دیگران كندوكاو میكنند.
دادائیستها زمینه را مهیای این تغییر دیدگاه کرده بودند. ایشان با کنار نهادن شیوهی بازنمایی اکسپرسیونیستی که در آن کلهی آدمها مخزن انرژیهای بیانگر [= اکسپرسیو] به شمار میآمد جمجمهی آدمها را در کارهای خود باز میکردند و درون آن روزنامه میگذاشتند. دادائیستها مغز آدمهای نقاشیهای خود را با علائم و نشانههای رسانههای چاپی و الکترونیکی شبکهبندی میکردند. دههی شکوفایی جریان عینیت نو چهرههایی را به تصویر میکشید که کلاهشان را تا بالای چشمها پایین کشیده بودند، چشمهایی كه از منظر ابراز و بیان عواطف و احساساتشان دیگر اهمیتی نداشتند. حالت گویای غیظ و رنجش ــ سرهای بالا گرفته و نگاههای زلزدهی بیانگر نارضایتی چهرههایی که به تصویر کشیده میشوند ــ به موضوعی كهنه و مربوط به عهد دقیانوس تبدیل شد كه فقط به کار هجو و نقیضهسازی میآید.
دربارهی تاریخ هنر بخوانید.