بیایید برای چند لحظه یکی از دیدارهای معمولمان از گالریهای هنری را در ذهن خود زنده کنیم. ما به فضای گالری پا میگذاریم، به دور و برمان نگاهی میاندازیم، و بعد دیدن آثار را شروع میکنیم. فرض میکنیم که آن روز روز افتتاحیه نیست و میتوانیم آزادانه در سالن حرکت کنیم و کارها را ببینیم. ما کم و بیش با ضرباهنگی یکسان حرکت میکنیم؛ روبهروی هر تابلو چند لحظه ساکت میمانیم و کمی آن را وارسی میکنیم؛ شاید کمی به آن نزدیک یا از آن دور شویم؛ بعد با یکی دو گام کاهلانه جلو میرویم به تابلوی بعد میرسیم، روبروی آن مکث میکنیم، و بعد با یکی دو گام دیگر به سراغ تابلوی بعد میرویم. ما به همین ترتیب همهی آثار را میبینیم و به آخر گالری میرسیم، و تا آن نقطه معمولاً به نتیجهگیری سادهای در مور نمایشگاه دست یافتهایم که میتوانیم آن را در قالب جملاتی ساده جمعبندی کنیم. اگر در مجموع از آثار به نمایش در آمده زیاد ناراضی نباشیم، احتمالاً میتوانیم به چند تابلو اشاره کنیم که از آنها بیشتر خوشمان آمده است و آنها را آثار بهتری میدانیم.
اما در مورد هر تجربهی نمایشگاه این چنین میتوان پرسشهایی را طرح کرد: در هر تصویر (یا حجم، یا موقعیت) چه چیزهایی را دیدهایم یا چه چیزهایی از نگاهمان افتادهاند؟ آیا چیزهایی که ندیدهایم نقشی تعیین کننده در دریافت اثر نداشتهاند؟…
مجید اخگر
جهت مطالعهی مقالاتِ این فصل، به بخش «مقالات مرتبط در فصلنامه»، در انتهای این صفحه مراجعه کنید.
۰ دیدگاه
هنوز بررسیای ثبت نشده است.