ایدئالیسم آلمانی، فلسفه هنر، اندرو بوئی، هنر آلمان

ایدئالیسم آلمانی و هنرها / اندرو بوئی / مهدی نصراله‌زاده

معرفی مقاله:

در مقاله “ايدئاليسم آلمانى و هنرها”، اندرو بوئى ابتدا با مطرح كردنِ تقابلِ ايدئاليسم آلمانى و ادبياتِ رمانتيک در حوزه هنر و فلسفه، ما را به یادِ عبارتِ «شکافِ دکارتی» که از تنشِ میانِ جهانِ ملموس و مفهوم سخن به میان می آورد، می اندازد. از مرز های امرِ مشروط و نامشروط با حوصله عبور می کند و از احتمالِ اتحادِ ابژه و سوژه می گوید. او به چگونگیِ رابطه خودآگاه و ناخودآگاهِ ذهن در قالب ِ هنر می پردازد.

سراسرِ متن پیشِ رو پاسخ هایی است به سؤالاتی چون: آیا هنر بر فلسفه محوریت دارد؟ چگونه زبان به هدف غاییِ فلسفه کمک می کند؟ تفاوت بنیادیِ کلماتِ تحت اللفظی و استعاری در چیست؟ زیبایی شناسی از نقطه نظرِ شلینگ به چه صورت است؟ آیا تعریف ناپذیریِ هنر سبب بقایِ آن بوده است؟

بوئی از تأثیر مدرنیته بر پیدایش تفکر نیهیلیستی می گوید. به معرفی امرِ ایدئال و شکاف اساسیِ بینِ ایدئالیسم آلمانی و رمانتیسم می پردازد. نظامِ فکریِ هگل و نحوه متمایز شدنش از رمانتیک ها را شرح می دهد. نویسنده با تحلیلِ عقایدِ رمانتیک ها، به پیوندِ نزدیکِ بینِ الهیات و زیبایی شناسی اشاره می کند و تفکر فلسفی-مفهومی را خطری به سویِ قهقرایِ نیهیلیسم می داند. در نهایت می‌خوانیم که هدف هر رویکردِ جامعه شناسانه می تواند بیانِ شکلی از هنر در قالبِ اجتماعی یا تاریخی باشد. چه بسا که این تبیین هر بار در دورانِ جدیدِ اجتماعی و تاریخی معنایِ تازه ای می یابد.

بخشی از متن:

بی‌واسطگی و وساطت‌گری

در خصوص هنر و فلسفه، ایدئالیسم آلمانی و نویسندگان رمانتیک اولیه هر یک برداشت‌های خاص خود را داشتند. این برداشت‌ها را می‌توان، تا حدی کمابیش خام، برحسب پاسخ‌های آنها به مقوله‌ی «بی‌واسطگیِ» غیرمفهومیِ مستتر در ایده‌ی احساس تقسیم‌بندی و از هم تفکیک کرد. همان‌گونه که در ادامه خواهیم دید، تقسیم‌بندی مورد اشاره در اصل تقسیم‌بندی در خصوص محدوده و ماهیت تفکر مفهومی است. در اینجا تنش بین احساس [ملموس] و مفاهیم [انتزاعی] در قالب تلاش برای غلبه بر شکاف دکارتی بین جهان ذهنیِ تفکر و جهان عینی بروز و ظهور می‌یابد.

شلینگ خود به آن اولویتی که در آثار اولیه‌اش برای هنر قائل شده بود پایبند نماند. درکتاب فلسفه‌ی هنر او، که به سال‌های ۱۸۰۲ و ۱۸۰۳ مربوط می‌شود، شاهد آنیم که به فلسفه جایگاهی برابر با هنر داده می‌شود. با این حال، در این مرحله نیز مضامین زبان و هنر همچنان نقشی تعیین‌کننده دارند. بنا بردعوی شلینگ، «تعداد بسیار قلیلی هستند کسانی که می‌اندیشند حتی زبانی که از طریق آن خود را بیان می‌کنند کامل‌ترین اثر هنری است». تضمّنات همین اظهار نظر می‌تواند کاشف از ایده‌ی بنیادین کل متن او باشد. به گفته‌ی شلینگ، زبان «بیان مستقیم یک ایدئال‌ــ در زمینه‌ی دانش و شناخت، اندیشه، احساس، اراده و غیره‌ــ در قالب چیزی واقعی، و، بدین عنوان، یک اثر هنری است.» هنر و فلسفه معرف شیوه‌های مختلفی از «برساختن» «این‌همانی مطلق» واحدی هستند. «زیبایی عدم تفاوت (این‌همانی) آزادی و ضرورت است آن‌گونه که در چیزی واقعی جلوه‌گر می‌شود». به عبارت دیگر، در اثر هنری به‌مثابه‌ی عین یا ابژه‌ی مادّی، و حقیقت همان «عدم تفاوت» (این‌همانی) است که این‌بار در قالب یک نظام فکری «ایدئال» تجلی می‌یابد.

اصل یا قاعده‌ی بنیادین فلسفه‌ی این‌همانی شلینگ در توصیف او از تمامیت واقعیت فهم‌پذیر به‌مثابه‌ی نوعی «تکلم اولیه» نهفته است. واقعیت همزمان به میانجی مفاهیم «ایدئال» و نیز از طریق آشکارگی در قالب ماده‌ی «واقعی» شناخت‌پذیر است. به همان صورت که معنای «ایدئال» به کلمات و عبارات «واقعی» مربوط است. کتاب فلسفه‌ی هنر شلینگ سلسله‌مراتبی تصاعدی از هنرها را بر حسب نقش‌های نسبی امر ایدئال و امر واقعی، و امر نامتناهی و امر متناهی، در درون هر یک از هنرها برپا می‌کند. این سلسله‌مراتب با موسیقی، که بیش از هر هنر دیگری به زمان وابسته است و به همین دلیل متناهی‌ترینِ هنرهاست، آغاز می‌شود و با گذر از هنرهای دیداری به ادبیات می‌رسد. عالی‌ترین شکل هنر، همان‌گونه که بعداً برای هگل نیز چنین شد، درام است. سیر تأملات شلینگ، پیشاپیش واگنر، به آنجا می‌رسد که «کامل‌ترین آمیزه‌ی همه‌ی هنرها. درام عهد باستان است»، و هم‌او به این می‌اندیشد که چه بسا اپرا، که در زمان شلینگ صرفاً «کاریکاتور»ی از درام کهن بود، بتواند به «درام عهد باستان که با موسیقی و آواز درآمیخته بود» بازگردد.

سبد خرید ۰ محصول