اکسپرسیونیسم آلمان: هنر و جامعه / ولف _ دیتر دوبه / غزاله ابراهیمی

بخشی از متن:

زمانی که آلفرد بار در سال ۱۹۳۳ نمایشگاهی با عنوان Deutsche Malerei und Bildhauerei (نقاشی و مجسمه‌سازی آلمان) در موزه‌ی جدید هنر مدرن نیویورک ترتیب داد، در کاتالوگ آن نوشت: «به همان اندازه که هنر مدرن آلمان در خارج از کشور تحسین شده یا به درستی درک نشده است، در خود آلمان، چه در سطح عمومی و چه خصوصی روی آن سرمایه‌گذاری می‌شود. مدیران موزه‌ها شجاعت، آینده‌نگری و صلاحیت آن را دارند که آثاری از هنرمندان آوانگارد خریداری کنند، پیش از آن که ديدگاه عموم آنها را وادار به انجام این کار کند. همان‌طور که در فهرست خواهید دید، حدود پنجاه موزه آلمانی این هنرمندان را حمایت می‌کنند و از این طریق، جامعه را برای تقدیر از این آثار آموزش می‌دهند.»

رنج انسان، فقر او، خشونت و تنهایی، توجه قابل ملاحظه‌ای از سمت هنرمند دریافت می‌کرد و در نتیجه، جو ایجاد شده توسط اکسپرسیونیست‌ها همانند سوژه‌های کارشان تغییر کرد. در حالی که در سال‌های اول برتری با مناظر زیبا، معمولاً همراه با پیکرهایی برهنه كه حاكی از اشتیاقی برای آرکادیا بود، در آستانه‌ی جنگ جهانی اول، تصاویر مبین بیگانگی انسان، تنش‌های لاینحل انسانی و نوعی حس افسردگی غلبه داشت. لازم است بر این تغییرات مضمونی تأکید شود، چون اکسپرسیونیسم آلمانی مسئله‌ای صرفاً هنری نبود، بلکه تقریباً نتیجه‌ی جنبشی معنوی به حساب می‌آمد که نگاهش نسبت به جامعه شدیداً انتقادی بود.

با این وجود، نسل سال ۱۸۸۰ که اکسپرسیونیسم را پایه‌گذاری کرده بود، دیگر چندان درگیر ماجرا نبود. به خصوص ارنست لودویگ کرشنر، اریک هکل و کارل اشمیت‌ـ روتلوف كه به آرمان‌های جوانی بازگشتند، در حالی که دیگر نه تقاضایی داشتند و نه انتظاری، بلکه تنها کورسویی از امید برایشان مانده بود. این اوتوپیای هنری و ایدئولوژی سیاسی، رابطه‌ای وابسته به همزیستی را شکل دادند که تا سال ۱۹۲۳ به طول انجامید. …

 

درباره‌ی سبک‌های هنری بخوانید.

سبد خرید ۰ محصول