انسان، طبیعت، عکاسی / فرهاد فخریان

بخشی از متن:

ورطه هولناكی است این طبیعت! حتی اندیشیدن به آن لرزه بر اندام می‌اندازد! چرا؟ تكانه‌های زمینش ده‌ها هزار نفر را هلاک یا بی‌خانمان می‌كند، خروش موج‌هایش بنیاد آدم‌ها را ناپدید یا غرقه می‌سازد، بارش باران و تگرگش هستی‌ها بر باد می‌دهد، نیروی آذرخشش همه‌چیز را در دم خاكستر می‌كند و بارهایش كه به توفان و گردباد و تندباد دگرگون می‌شود هست و نیست را از بیخ و بن برمی‌كند و با خود می‌برد.

صحرایش ره گرم كرده را با تشنگی زجركش می‌كند، جنگلش كمینگاه همه‌جور خطر است و اسرارآمیز، كوه‌هایش سد ستبر پیشروی‌اند و پرتگاه‌ها را پدید می‌آورند، دریاهایش پهنه گسترده دام غرق شدن‌اند و دشت‌هایش افق‌هایی بی‌انتها و كسالت‌بار كه انگار به هیچ كجا می‌رسند.

تمامی طول تاریخ را آدم صرف مبارزه و پیروز شدن بر آن نموده و هنوز هزاران هزار از انسان در سال كشته می‌گیرد و تازه این مبارزه نیز در نهایت انگار بر ضد خود تبدیل شده و به شكل گاز گلخانه‌ای، سوراخی لایه اوزون، آب شدن یخ‌های قطب‌ها، دگرگونی‌های عجیب و غریب در آب و هوا و آلودگی‌های گوناگون باز از سوی طبیعت به خود آدم بازمی‌گردد و او را به تدریج تباه می‌سازد.

با این وجود، همیشه آدم از هجوم مدنیت و فرار از فشار روزمرگی و روزمرگی به طبیعت پناهنده شده است، گویی جوهر خویش را در آن بازمی‌یابد و روح او در آن آرام می‌گیرد و جسم او انگاری در جوار آن تسكین می‌یابد. و چه جای شگفتی كه طبع در معنا خو، سرشت و ذات را مترادف است، پس لابد واژه نیز بدین‌سان پدید آمده.

اینها كه گفته آمد همه قبول! عكاسی از طبیعت یا چشم‌اندازهای طبیعی دیگر چرا؟ عكاس را چه می‌شود و چه شده كه از آغاز تاریخ عكاسی دوربین خود را به سمت چشم‌اندازهای طبیعی گرفته و آن‌ها را با اشتهایی سیری‌ناپذیر ثبت كرده و هنوز هم می‌كند. مگر هنوز چیز جدیدی هم در این چشم‌اندازها یا صحنه‌های طبیعی وجود دارد كه پیش از این عكاسی نشده باشد؟ یا حتی اگر وجود دارد عكس آن به چه دردی می‌خورد؟ درخت‌ها، سنگ‌ها، رودخانه‌ها، جنگل‌ها، دریاها، آسمان‌ها، كویرها، صحراها، گیاه‌ها، كوه‌ها، تپه ماهورها از دو قرن پیش تا امروز چه دگرگونی ظاهری را پذیرا شده‌اند؟ پس چرا هنوز از آن‌ها عكس می‌گیریم؟ چرا از ابتدا از آن‌ها عكس گرفته‌اند؟

شاید نقاشی كردن نقاش از طبیعت و یا عكس گرفتن عكاس از آن و یا مجسمه ساختن مجسمه‌ساز، از آن روست كه از زمان سقراط و افلاطون و ارسطو، هنر تقلید طبیعت دانسته شده و تا امروز ناخواسته یا نادانسته برای وارد شدن به عرضه هنر، علاقمندان به هنرمند بودن به سراغ طبیعت می‌روند! و یا برای فرار از مدنیت و زندگی شهری، مذبوحانه جای آن كه به طبیعت پناه بریم، رو گرفتی از آن را به درون خانه و روی دیوار می‌آوریم. و تازه در این نیاز به داشتن تصویری از طبیعت نیز مردم اقلیم‌های گوناگون ـ به قول یحیی دهقان‌پور در مقدمه كتاب «پنج نگاه به خاك» ـ با یكدیگر شدیدا اختلاف سلیقه دارند. مردم اقلیم كویری دل در گرو جنگل و دریا دارند، و آدم‌های مناطق جنگلی در آرزوی كوه و دشت‌اند.

سبد خرید ۰ محصول