بخشی از متن:
میتوان از رابرت هاوزر چیزی ندانست و سیاهیهای فراگیر و سفیدیهای مختصر تصاویرش را حمل بر کورسوی امید در میانهای از تباهی و بلیه و گرفتاری کرد. دنیای عکسهای او مثال مصوّر شدهای از (سرزمین هرز) تی اس الیوت است. سرزمین شهرهای بیتحرک و خاکهای بیبرکت و آسمانهای گرفته.
این سرزمین مصور اغراق شده بیشک ساخته و پرداختهی ذهن هاوزر است. ذهنی که دیگر برایش فرقی نمیکند در کجا یا در چه زمانی عکس بگیرد. او آرام آرام از مقام خالق این دنیا تبدیل به ناظر آن میشود. دوربین به دست دائم قدم میزند و پرسه میزند و گوشه گوشهی آن را برمیکشد و نشانمان میدهد. از شهر تا دشت -از شهربازی تا گورستان- از آپارتمانها تا کلبهها -از درهای پوسیده تا دیوارهای مسدود و… همه چیز و همه جا برایش تجسم حدودی یک معنایند: هراس از سیاهی فاجعه و سردی سفیدی پس از فاجعه.
دیدگاه او برخاسته از ذهنی خسته و غیظ گرفته است که سعی میکند تا تحمل فشار حکومتهای فاشیستی زمانهاش را از طریق تصاویر تحمیلگر و فشارآورش به بیننده منتقل کند.بدین ترتیب نوعاً تصاویر خود او را نیز ساختاری قاطع و یک سویه و دیکتاتوری پیدا میکند. ما در مقام بیننده خیلی نمیتوانیم در فضای تصویر او پرسه بزنیم و سرک بکشیم.
سیاهی بیجزئیات و سفیدیهای تخت، کمابیش ما را در همان سطح اول نگه میدارد. به طوری که تاکید قوی خطوط و سطوح عکس، ما را با دقتی گرافیکی به سوی خواست عکاس راهنمایی میکند.