بخشی از مقاله:
گفتگوی حاضر از یک پیشنهاد شروع شد: به خواست ناشر (آقای بهمنپور) و در غیاب خودشان، قرار شد در مورد دو کتاب «اگر تو مرا نبینی» و «کتاب فراموشی» گفتگویی جمعی انجام دهیم. ناشر از اعلام آمادگی آقای ابراهیم حقیقی و حضورشان در این گفتگو خبر دادند تا از قرار معلوم انتقاداتی را که به هر دو کتاب خصوصاً «کتاب فراموشی» داشتند، بیان کنند. بدین منظور در جلسهای که آقایان ابراهیم حقیقی، محمد غفوری، محمد مهدی رحیمیان، فرهاد فخریان، فرشید آذرنگ و شهریار توکلی در آن حضور داشتند، ابتدا پرسشهای محمود بهمنپور خوانده شد و سپس با تأیید انتقادها و پرسشها از جانب ابراهیم حقیقی، گفتگو آغاز شد. آنچه میخوانید متن پیاده شده و ویراست، همان گفتگو است. به سخن ناشر:
- من به عنوان ناشر این کتابها به دیدگاه عکاسان در این دو کتاب نگاهی کاملاً انتقادی دارم، گرچه به عنوان ناشر از انتشارشان نیز دفاع میکنم و تأکید دارم که کاملاً آگاهانه مبادرت به نشر آن کردهایم. هر چند متأسفانه این کتابها در معرض نقد و ارزیابی قرار نگرفته و مسکوت ماندند، اما معتقدم که جامعه عکاسی ما میبایست به تحلیل این منظر از عکاسی بپردازد. در یک نگاه کوتاه معتقدم که این نوع نگاه به عکس پدیدهای رایج در دورهای از تاریخ عکاسی غرب بوده است و عمر آن به پایان رسیده است و از این نظر اصولاً کاری تازه در مسیر عکاسی به حساب نمیآید. به همین دلیل این ابهام برایم وجود دارد که چرا میبایست با چند دهه بازگشت به عقب، سلیقه و یا جریان شکستخوردهای را تجربه کنیم که نتیجه آن تا حدود زیادی از پیش آشکار است.
- چگونه می توان بین عکاسی اتفاقی که توسط مردم عادی انجام میشود با این نوع عکاسی تفاوت قائل شد؟ آیا با این تلقی از عکاسی، بعد از این نباید شاهد عکسهایی باشیم که نمیتوان آن را به نقد کشید چون که میل به تغییر ساختارهای کلاسیک و اصول زیباییشناسی که ریشه در تجارب سالیان عکاسان دارد جای خود را به تجربهگرایی بیاندیشه خواهد داد؟ آیا این نوع تلقی، باورهای فاقد پشتوانه نیست؟
- عکس به عنوان پدیده ای در نوع خود کامل، چه نیازی به داشتن روایتهای ادبی در کنار خود دارد؟ آیا این نوع نگاه در واقع این باور را تقویت نمیکند که عکاس نتوانسته نگاه اندیشه و احساس خود را به بیننده انتقال دهد و به مدد متن – بعضاً متونی که بازگو کنندهی اندیشهی دیگران است – تلاش کرده تا به تثبیت عکس خود اقدام کند.
- برای مخاطب در این نوع نگاه عکاسی چه جایگاهی قائل هستید شاید عکس با اثر هنری مانند تابلوی نقاشی برای ارتباط با مخاطب تفاوتهایی داشته باشد. آیا مخاطب خاصی مورد نظر شماست؟
.
بخشی از متن:
ابراهیم حقیقی: آیا این اعتقاد موجود است که سؤالات و انتقادهای بهمنپور در مورد کتاب فرشید بیشتر از کتاب شهریار است، یا در هر دو به یک میزان است؟ بعد از آن میتوانیم به یک سؤال عمومیتری برسیم که تأثیرش در این دو کتاب هویداست و احتمالاً به آن منحصر نمیشود و شاید در کل ایران و حتی جهان تسری داشته باشد. به طوری که اکنون نمایشگاههای عکاسی هم عکسهایی فاقد کیفیت هنری را به نمایش میگذارند و هیأتهای انتخاب هم چیزی در مورد معیارهای گزینش خود نمیگویند؛ به عنوان مثال «بیینال اخیر عکاسی» که بخش «عکاسی خلاق» آن را به هیچ وجه درک نمیکنم و معنایی در برابرشان نمیتوانم بگذارم. گاهی هم تعاریف عکسهای مختلف – ژانرهای خبری، هنری و … مخدوش است. به نظر من بروز چنین جریانی در این دو کتاب مورد بحث اتفاق افتاده است. سؤال این است که آیا زیباشناسی، یکی از اصول عکاسی نیست؟ آیا شما آن را نادیده گرفتهاید؟ یا معتقدید در کار شما هم زیباشناسی هست ولی نه از نوع کلاسیکاش.
فرشید آذرنگ: پاسخهای من در حد کنونی بسیار کوتاه و قالبی است. اما به هر حال باید بگویم اطلاق و به کارگیری لفظ «زیباشناسی» در مورد عکسهای من و حتی در مورد عکسهای عمده عکاسان معاصر، اشتباه یا دستکم بدون کارکرد حیاتی است. یکی از دلایلاش فروپاشی مرز نه تنها ژانرهای هنری و غیر هنری در رسانه عکاسی (مثل خبری، هنری، مستند، پرتره و…) بلکه فروپاشی مرز مدیومها و فرمهای ادبی و هنری و غیرهنری (مثل رمان، شعر، فیلم، فلسفه، بیوگرافی، خاطرهنویسی و …) است. این مطلب را در تأیید هر نوع آشفتهطلبی و پریشانگویی و لودهبازی نمیگویم، بلکه در وصف جهان زیست و روح حاکم بر تجربه کنونیمان میگویم. این روح حاکم چیزی نیست که فیالبداهه و خلقالساعه شکل گرفته باشد بلکه مبتنی بر چند مؤلفه است، از جمله نیت و ساحت نظری خود پدید آورنده، زمینه و محل ارائه اثر، و مخاطب احتمالی آن، پیامد چنین چیزی آن است که قبل از اثر، دیگر چیزی به نام “نیتی خاص وجود ندارد – شاید بعد از اثر بتوان تعریف و قالبی برای آن در نظر گرفت. من با این تلقی به سراغ کار رفتم. با این تلقی عکاسی آموختم و کار میکنم. …