در نوشتهی کوتاه پنجره، مازیار اسلامی به یکی از نقاشیهای مگریت پرداخته است.
.
متن:
نقاشی Lunnete dapproche را رنه مگریت در سال ۱۹۶۳ کشید. نقاشی به دورهای از کار مگریت تعلق دارد که در آن «پنجره» هسته و مایهی اصلی این آثار است. در نقاشی، پنجرهای نیمهباز را میبینیم. از ورای شیشهی قاب پنجره واقعیت بیرونی را میبینیم. یعنی همان آسمان آبی لاجوردی با چند تکه ابر سفید، پاک و درخشانی در دل آن. تصویر واقعیت بیرونی، همچون غالب آثار مگریت، همان واقعیت ساختگی و جعلی است. در حالی که در آن باریکهی پنجرهی باز، در حد فاصل دو لنگه، با دو قاب پنجره، جایی که میتوانیم واقعیت بیرونی را بیمیانجی قاب پنجره ببینیم، چیزی نمیبینیم، جز تودهی فشرده و غلیظی از سیاهی چارچوب قاب پنجره. البته که همان چارچوب فانتزی است، یعنی همان چارچوبی که برای پرداختن واقعیت منسجم روزمره لازم و ضروری است. همان چارچوبی که عرصهی نمادین عاری و بری از هر تناقضی را میسازد. در حالی که آن شکاف باریک که از باز بودن در لنگهی پنجره در حد فاصل در قاب پنجره ایجاد شده است، به روی امر واقعی ناممکن لاکانی گشوده میشود. به همان تودهی سیاه بیشکل و غلیظ، یعنی جایی که به قول لاکان «جوهرهی ماقبل نمادین در حیات لزج و مشمئزکنندهاش میتپد.»
این مضمونی است که علاوه بر نقاشی مگریت، در انبوهی از فیلمها و رمانهای علمی ـ تخیلی تیز تکرار شده است. یعنی جایی که آدمیان ساکن واقعیت بیرونی متوجه میشوند، واقعیت آنی نیست که میبینند (ماتریکس، شهر تاریک در سینما و زندگی واقعی جاناتان هوگ در ادبیات، تنها مشتی نمونهی خروارند. اما آنچه که نقاشی مگریت را متمایز میکند، مرز امر واقعی و نمادین است. یعنی همان خط مرزی درون و بیرون. در نقاشی مگریت، این مرز همان پنجره، همان چارچوب شیشهدار پنجره است. پنجره بدون هیچ مازاد معنایی حاصل استعاره یا تمثیل و نماد تنها با اندکی انزوای روانپریشانه. میتوان درک کرد که نقاشی مگریت صرفاً ثبت لحظهای گذرا از زندگی روزمره است. تنها با ذرهای انقباض روانی میتوان تفاوت آنچه واقعا در بیرون «هست»، با آنچه به میانجی پنجرههای بستهی محیط اطرافمان میبینیم، درک کرد. در چنین وضعیتی است که دیگر شوقی به گشودن پنجره و آن به اصطلاح هوای تازهای که از روی تودهی لزج، سیاه، مشمئزکننده و مملو از لئامت آویزان از آسمان میوزد، نیست. نقاشی مگریت، همچون سَلَف نابغهاش بودلر ـ این تصویرگر ملال و دلسردی و دلزدگی ـ چیزی نیست جز یاد آوری همین نکته.