بخشی از متن:
هرگز فراموش نخواهم کرد لذت از اوقاتی را که صرف دیدن مجلات فتو پاپیولار فتوگرافی و مدرن فتوگرافی کردم چه حریصانه و با ولع ورق میزدم بیپروا و با جرأت فلفل ادوار وستون را با گلابی ادوارد استایکن مقایسه و ارزیابی میکردم چه آسان در ترکیببندیها و فرمهای تشکیل شده از سطوح سفید و سیاه عکس روشنیها و تاریکیها دخالت میکردم عکسی را که مستعد این دخالتها نمیدیدم میگفتم کاش این عکس کار من میبود در این مجلات تکعکسهائی از عکاسان در ژانرهای متفاوت چاپ میشد که برای منِ تازهواردِ این میدان یک عکس از یک عکاس معرف ابعاد فکری و نظری و دیدگاههای اونبود.
در پی جستجو راه پیدا کردم به کتابخانه روابط فرهنگی ایران و امریکا در خیابان نادری آنزمان روبروی کافه نادری انتهای پاساژ گیو در آن کتابخانه غیر از مجلات رایج عکس مجموعهها و کتابهای عکاسان نیز وجود داشت آنجا بود که دیدم ادوارد وستون عکسهای متعدد از فلفل کلم برگ صدفها و سنگها دارد و عکاسان دیگر هم روی موضوع و مدل خاصی عکسهای زیادی گرفتهاند که تجربیات آنها را در روند عکاسیشان نشان میدهد کشف این موضوع آرامم کرد و راحت شدم.
کارهای عکاسانی که جذابیت بیشتری برایم داشت عبارت بودند از من ری هنری کارتیه برسون یوجین اسمیت کن هیمن هری کالاهان ایروینگ پن آلفرد استیگلیت، انسل ادمز بیل برانت برونو موسر رالف گیبسون لازلو موهولیناگی ارنست هاس فیلیپ هالسمن ادوارد وستون ریچارد آودون ادوارد استایکن ماروین لازاروس و دیگر عکاسان آوانگارد در زمان خودشان دیدن کارهای این عکاسان زبانی جدید در هنرهای تجسمی را به من آموخت این سیر و سلوک حدود ۳ سال طول کشیداواخر دهه سی.
مفهوم گفته ریچارد آودون من نمیتوانم از چیزی عکس بگیرم که آنرا نمیشناسم یک عکس رپرتاژ نیست.