
معرفی مقاله:
مقالهی «دلالی هویتها» مقالهای از ماری کارمن رامیرز، کیوریتر، منتقد، و مورخ هنرِ اهل پورتوریکو است که مسئلهی محوری آن نحوهی بازنمایی هنر کشورهای امریکای لاتین در ایالات متحده بهویژه در سالهای اخیر و پس از اوجگیری نمایشگاههای بینالمللی و بیینالهای فرهنگـ وـ هویتمحور، و نقش جدید کیوریترها و کارگزاران متخصص هنر کشورهای حاشیهای در این بستر کلی است.
.
بخشی از مقاله:
داور هنر یا دلال فرهنگ؟
موضوع بازنمایی هنر آمریکای لاتین ـ بهمعنای هنر مکزیک، آمریکای جنوبی و مرکزی و کشورهای حوزه کارائیب ـ در ایالات متحده مهمترین موضوع در بحثهایی بوده است که فعالیتهای کیوریتری را در طول ده سال گذشته دگرگون ساخته است. از اواسط دههی هشتاد میلادی، شاهد افزایش مداوم تعداد نمایشگاههایی بودهایم که مفاهیم خاصی از هویت را در خصوص هنر آمریکای لاتین پیش نهادهاند و همچنین با رشد فراوان آن دسته از کاتالوگهای نمایشگاهها و مقالات انتقادی مواجه بودهایم که به تأیید یا به چالش کشیدن گفتمانهای مختلفی پرداختهاند که چنان هویتهایی را در بر گرفتهاند. بحثهایی که چنین نمایشگاههایی را احاطه کرده است نشانهی متحول شدن [نقش] کیوریترهای معاصر از داوران زیبایی در پشت صحنه به بازیگران کلیدی در صحنه گستردهتر سیاست فرهنگی جهانی است. در این مقاله، به بررسی این نکته میپردازم که تحولات سیاست هویت هم در سطح فراملی (جهانی) و هم در سطح محلی (چندفرهنگی) چگونه بر فعالیتهای کیوریترگرانه تأثیر گذاشته است. بحث از هنر آمریکای لاتین در ایالات متحده نقطهی شروع بسیار خوبی برای ترسیم این تحول چشمگیر در زمینه عاملیتِ کیوریترها است.
با این همه نخست لازم است کارکرد و موقعیت کیوریتر حرفهای را در عرصهی فرهنگ معاصر تعیین کرد. کیوریترها اولاً و اساساً کارشناسان تثبیت[کننده] جهان هنر هستند که در سطح نهادها مقبولیت دارند، اعم از اینکه در دل یک مؤسسه عمل کنند یا مستقل از آن. این افراد فراتر از منتقدان هنر و صاحبان گالریها از طریق تملک، به نمایش گذاشتن و تفسیر هنر معاصر، معنا و جایگاه آن را تثبیت میکنند. جایگاه هنر معاصر، که بهشدت دچار کالاشدگی است، و نهادهایی که آن را هم در جوامع جهان اول و هم جوامع جهان سوم حمایت میکنند، بهنوبهی خود کیوریترها را به خدمت مخاطبان نخبه یا گروههای تخصصی درآورده است.
کیوریترها در این بسترِ نخبهگرایانه سنتاً در نقش داوران ذوق و کیفیت ظاهر شدهاند. صلاحیت این نقش داوری از مجموعهای از معیارهای مطلق ـ و در نهایت ایدئولوژیک ـ برآمده است که ریشه در پارامترهای محدودکنندهی آثار معیار (canon) مدرنیسم/پست مدرنیسم غرب (یعنی جهان اول) دارد. محض نمونه تا همین اواخر، کار کیوریتر عبارت بود از قضاوت در مورد کیفیت یک تصویر در مقایسه با دیگری، یا یک هنرمند در برابر هنرمندی دیگر، با در نظر گرفتن قراردادهای گسست و تجربیات فرمی که جنبشهای آوانگارد اروپا و آمریکای شمالی معین کرده بود. چنانکه میدانیم، ماحصل این کار چیزی شبیه لیگهای قهرمانی [در ورزش] بود و از برندگان و بازندگان تشکیل میشد. برندگان هنرمندانی بودند که به آسانی در این سنت جای میگرفتند؛ و بازندگان، آن دسته از تولیدکنندگان آثار هنری متعلق به فرهنگها و تمدنهایی که در بیرون یا حاشیهی آن جای میگرفتند.
اما با بالا گرفتن تعداد نمایشگاهها و مجموعهها در سطح بینالمللی مبتنی بر مفاهیم هویت گروهی یا جمعی، شاهد تغییر تدریجی نقش کیوریتر از داور به میانجی فرهنگی هستیم. این نقش جدید که برای آن از واژه دلال یا «کارگزار» [مانند کارگزار بازار بورس] استفاده میکنم حاکی از جایگزین شدن اقتدار داوری با معیار بهظاهر بیطرفانهترِ قومیت یا هویت گروهی است. کار کیوریترها که در مقام کارگزاران فرهنگی عمل میکنند محدود به تمایزگذاری بر مبنای برتری هنری نیست، بلکه کارکردشان پرده برداشتن و توضیح این امر است که چگونه فعالیتهای هنری گروههای سنتاً فرودست یا حاشیهای یا جوامعِ در حال ظهور به انتقال مفاهیم مرتبط با هویت میپردازند. به نظر میرسد کارکرد مفروض و مورد قبول عام کارگزار فرهنگی، برخلاف نقش نخبهگرای داور (arbiter)، اساساً موجب تغییر تمرکز و عرصه عمل کیوریترهای معاصر شده است.