هنر متجدد/ معاصر/ نقاشی/ ایمان افسریان

هنر متجدد – هنر بازاری / ایمان افسریان

 

بخشی از مقاله:

مقاله‌ای که در ذیل می‌آید توصیفی است از شرایط اجتماعی، اقتصادی هنرمندان نقاش معاصر ایران.

در این میان بیش‌ از هر چیز بر خصلت توصیفی‌بودن مقاله تاکید دارم و از خواننده محترم نیز توجه به آن را می‌طلبیم. کلماتی مانند «بازاری » و یا «متجدد» در اذهان ما باری ارزشی و معمولا منفی را به دوش می‌کشند. اما من بنا به دلایلی که بعضی از آن‌ها را در متن آورده‌ام. ناچار بودم از آن‌ها استفاده کنم.

فقط زمانی که خواننده محترم بدون پیش‌داوری و ارزش‌گذاری به مقاله رجوع کند. نظر نویسنده را متوجه خواهد شد. همچنین ناچارم متذکر شوم از نظر نویسنده مواردی چون دستیابی به قدرت، یافتن بازارهای جدید، کسب ثروت، فروش بیشتر و… که در مقاله آمده است. اموری طبیعی برای اکثریت جامعه انسانی شناخته شده است که از نظر اینجانب واجد بار ارزشی اخلاقی نیست.

* * *

تقسیم بندی هنر ایرانیان

تا پیش از عصر تجدد، هنر ایرانیان به هنر خواص یا هنر و فرهنگ عالی (high culture)، و هنر و فرهنگ عوام (mass culture) تقسیم نشده بود. اگر هنرمندی می‌توانست سرآمد هنرمندان عصر خود باشد. معمولا جذب دربار یا اشراف می‌شد و اگر در سطح نازل‌تری کار می‌کرد، طبقات پایین‌تر اجتماع خریدار آثار او بودند. این ارتباط بین هنرمند و مخاطب تا بعد از ظهور کمال‌الملک نیز ادامه داشت. با آنکه کمال‌الملک به فرنگ رفت و تا حدودی اسلوب کاری آن‌ها را آموخت و با سنت بزرگ نقاشی ایرانی بیشترین فاصله را گرفت. اما باز هم توسط عموم بینندگان آثارش پذیرفته شد. نه تنها در دربار که در میان مردم نیز او را به عنوان هنرمند و اثر او را به عنوان هنر پذیرفتند.

او هیچ سعی و تلاشی برای آن که به مخاطبان خود بقبولاند که کار او هنر است انجام نداد. تا آنجا که می‌دانیم هیچ دشمنی و مخالفتی با سنت بلافاصله خود نداشت. او نه مجبور به نفی چیزی بود و نه ملزم به اقناع مخاطبانش و نه نیازمند تبلیغات در رسانه‌ها برای آشنایی مردم با نوع هنری که مشغولش بود.

اما با آغاز عصر تجدد که در حوزه تجسمی با تأسیس انجمن «خروس جنگی» و «نگارخانه آپادانا» (سال ۱۳۲۸) شروع شد وضعیت فرق کرد. مؤسسان این انجمن باید می‌جنگیدند و مجله منتشر می‌کردند. دائما توضیح می‌دادند که آنچه کمال‌الملک و شاگردانش انجام می‌دادند هنر و یا لااقل هنر عصر خویش نیست. و باید به سبکی دیگر کار کرد و به راهی دیگر رفت.

.

دهه ۲۰ و ۳۰

در دهه ۲۰ و ۳۰ گروه‌های مختلف ادبی و هنری زیادی تشکیل شد. صرف ایجاد گروه که در تاریخ نقاشی ایران برای اولین‌بار در این دوره اتفاق افتاد. نشان از یک تحول اساسی در سیر اجتماعی هنر ایران بود. نقاش تعریفی از نقاشی دارد و جامعه تعریفی دیگر. در نتیجه او ناچار به سمت گروه‌های کوچک‌تر افراد که تعاریفی مشترک دارند، گرایش می‌یابد و آن چندنفر حلقه ای را تشکیل می‌دهند تا هویتی مجزا از جامعه برای خود ایجاد کنند. خود این خط‌کشی یعنی آغاز شکل‌گیری نوع خاصی از هنر متفاوت با هنر پذیرفته‌شده جامعه. یعنی هنر خواص، هنر متجددین، هنری که تا به امروز نیز تولید می‌شود. قصد دارم سرگذشت و خصوصیات این هنر را کمی توضیح دهم:

هنر متجدد

هنگامی که اولین گروه هنرمندان متجدد از تحصیلات اروپایی بازگشتند. شروع به تبلیغ و ترویج سبک‌های معاصر غربی (در آن زمان کوبیسم) کردند. هر چند که درک آن‌ها از سبک‌های موردنظر معمولا سطحی و ابتدایی بود. اما توانستند شاگردانی تربیت کنند و یا هوادارانی بیابند که با درجات مختلف، ادراک متفاوتی از سبک‌های جدید غربی داشتند. هر یک به نوبه خود سعی کردند تا آن آخرین دستاورد بشری را در ایران تولید، تبلیغ و قابل‌فهم کنند. و این قصه تا به امروز و با ظهور سبک‌هایی چون کانسپچوال آرت و… ادامه دارد. این گروه از هنرمندان ایرانی را من متجددین می‌نامم.

اگر این نام رسا یا نارساست به هر حال آن را در حد یک قرارداد در سطح یک مقاله بپذیریم تا امکان ادامه بحث فراهم گردد. متجددین تا به امروز در میان اکثریت طبقات و سطوح پرجمعیت جامعه مقبولیت نیافتند. مقبولیتی که امروزه به طور مثال هنرمندانی چون سهراب سپهری، محمدرضا شجریان و یا محمود فرشچیان یافته‌اند. از آن‌جایی که مخاطب وسیع نیافتند. هیچ‌گاه نتوانستند به‌طور مستمر خریدارانی برای کارهای خود بیابند. خود به خود شغل‌های دیگری غیر از نقاشی‌کشیدن برگزیدند. از راه‌هایی چون معلمی و گاهی طراحی گرافیک ارتزاق نمودند.

سرنوشت دوران تجدد

رضاشاه و بعد از آن محمدرضاشاه با آن که آغاز کنندگان مدرنیزاسیون ایران بودند. اما خود در طبقه‌ای رشد یافته بودند که آثار متجددین برای آن‌ها قابل‌فهم نبود. اما فرح دیبا که در محیطی دانشگاهی مدتی تحصیل کرده بود با هنر مدرن آشنا و به آن علاقه‌مند بود. او نهادهایی را تأسیس کرد که یکی از حامیان اصلی هنرمندان متجدد ایران شدند. همچنین آن‌ها توانستند در میان نهادهای دولتی چون بانک کشاورزی، وزارت فرهنگ‌وهنر و کانون پرورش فکری کودکان مشتریان و حامیانی برای خود بیایند.

از طریق حمایت‌های انجمن‌های فرهنگی خارجی تا حدودی به بازارهای خارجی دست یابند. عده‌ای دیگر از هنرمندان متجدد جذب نهاد دانشگاه شدند. اما از آن‌جایی که دانشکده هنرهای زیبای تهران با حضور علی محمد حیدریان هنوز در سیطره نگاه کمال‌الملکی بود. آنها در هنرکده هنرهای تزئینی (دانشگاه هنر، تاسیس ۱۳۴۰) مجتمع شدند. بسیاری از هنرمندان متجدد بعدی هنرآموخنگان همین هنرکده بودند.

.

پیشنهاد مطالعه: مقالاتی پیرامون «جامعه‌شناسی نقاشی معاصر ایران»

سبد خرید ۰ محصول