معرفی مقاله:
رمانتیسم در آلمان به عنوان جنبشی ادبی و فلسفی آغاز شد. اما به سرعت به هنرهای تجسمی بسط پیدا کرد و در این حوزه تاثیرات گوناگونی داشت. ویلیام وان در مقالهی “مقدمهای بر رمانتیسم در نقاشی آلمان” این تاثیرات را ذیل سه بخش طبیعت، انسان و گذشته مورد بررسی قرار میدهد.
در مورد نخست، یعنی طبیعت، ویلیام وان معتقد است گرایشی نوظهور به دنیای طبیعی به عنوان سرچشمهی روشنگریِ روحی و احساسی موجب پیدایش تحول عمیقی در نقاشی منظره شد. وان ضمن اشاره به آغاز این گرایش نقاشیهای فیلیپ اوتو رونگه در مجموعه “اوقات روز” و کاسپار دیوید فردریش و تاثیرات آنها را در معماری مورد بررسی قرار میدهد. در مورد دوم، یعنی انسان، وان میگوید که در این عصر کنکاشی در جنبههای شهودی انسان رخ داد. جنبش پیشارمانتیک طوفان و تلاطم راه را برای این منظور هموار کرده بود. وان توضیح میدهد که این نگرش چگونه تصویری از هنرمند را در جامعه ترویج داد.
و در نهایت در مورد سوم گذشته است. وان از نگرشی جدید نسبت به تاریخ سخن میگوید.نگرشی که ارزشگذاری در مفهوم گذشته را دگرگون ساخت و توضیح میدهد که چگونه هنرهای بصری و آثار گروه ناصریون در این مورد اهمیت فراوانی یافتند.
.
برای دیدن تمام مقالات مهدیه کرد اینجا را کلیک کنید.
.
بخشی از مقاله:
بر خلاف عقلگرایان، رمانتیک ها انسان را نه تنها موجودی متفکر بلکه موجودی می دانستند که به واسطهی عاطفه و شهود نیز هدایت می شود. آنها در پی یافتن ویژگی های بنیادین/آغازین در آدمی بودند. جنبش پیشارمانتیکِ طوفان و تلاطم راه را برای این منظور هموار کرده بود. از میان هنرمندانی که تحت تأثیر این نگرش بودند میتوان به نقاش سوئیسی هِنری فیوزلی اشاره کرد. کابوس اثر فیوزلی با ایجاد تصویری دراماتیک از قدرتِ ذهنِ ناخودآگاه به سمبلِ عصر خود بدل شد. این نگرش بنیادی/طبیعی نسبت به انسان موجب پیدایش جنبههای جدیدی در تکچهرهنگاری شد. از بهترین نمونه های این چهرهها میتوان به پرترههای کودکان اثر فیلیپ اوتو رونگه اشاره کرد.
در این وضعیت جدید هنرمند نقشی پیامبرگونه و قهرمانانه پیدا کرد، زیرا به عنوان کسی نگریسته میشد که از بینشی خلاقانه برخوردار است که میتواند عقل و غریزه را یکجا جمع کند. بسیاری از هنرمندان نظیر آسموس یاکوب کارستِنس و ژوزف آنتون کوخ تحت تأثیر این نظریه مواضعی قهرمانانه اتخاذ کردند. گوتهی شاعر که موضعی دوگانه نسبت به رمانتیسم در کلیت خود داشت، در این نگاه نسبت به خلاقیت اشتراک نظر داشت.
این نگرش تصویر هنرمند به عنوان موجودی بیگانه از اجتماع را ترویج میداد. هر چند این خاص بودن و تفرد ارزشمند تلقی می شد، اما هنرمند همواره با نوعی حسرت نسبت به امنیت ناشی از یک اجتماع مینگرد. در آلمان این نگرش اغلب به نگاهی ایدآلیزهشده نسبت به زندگی سادهی خانگی می انجامید، چنانکه در برخی صحنه های دلنشین از فضاهای داخلی اثر جورج فردریش کرستینگ مشهود است.
یکی از مهمترین خصیصههای قرون وسطا که بار دیگر احیا شده بود پیوند آن با فرهنگ عامیانه بود. هنر مردم به عنوان یادگاری از ایام خوبِ قدیم تلقی میشد. در ادبیات این امر به گردآوری شعرها و داستانهای کهن مانند مجموعه شیپور جادویی پسر بچه اثر کلمنس برنتانو و لودویگ آخیم فون آرنیم و همچنین داستانهای خانگی و کودکان اثر برادران گریم انجامید و بعدها نویسندگانِ مدرن هم از آنها تقلید کردند. بسیاری از هنرمندان تجسمی نیز با تصویرسازی برای این کتابها در این امر شرکت جستند. هنرمندانی چون اویگِن نویرویتِر و آلفرد ریتل شیوه های دورر و دیگر هنرمندان قرن شانزدهمی را احیا کردند و برای تصویرسازی این کتابها به کار بستند. این گرایش همچنین به مصور کردن افسانه ها و صحنههای زندگی روزمره به شیوهای تغزلی و عامیانه انجامید. مانند آنچه در آثار موریس فون شویند و آدریان لودویگ ریشتر دیده می شود.
در داخل خاک آلمان تصویر گذشته بیشتر سمت و سویی سیاسی یافت. در دوره پس از ناپلئون حمایت دولتی از پرورشِ هویتِ فرهنگی شدت یافت. یکی از برجستهترین نمونهها نقل مکان لودویگ اول از باواریا برای ساختن معبدی در رگنسبورگ بود، جایی که قهرمانان ملی در آن گرامی داشته می شدند. وی همچنین در راه پرورش هویتِ فرهنگی از هنر پشتیبانی شایانی کرد.