معرفی مقاله:
«هر تصویری در عالم هستی نمایانگر یک امر واقع است، ادراک تصاویر هم مترادف است با داشتن تصویری از امر واقع». این گزاره دغدغهی اصلی مقالهی «مبانی عصبشناسی هنر» به قلم محمدرضا یگانهدوست است. مقالهای که درصدد یافتن ضرورت پیوند میان تصویر و ادراک آن است. نویسنده برای یافتن این پیوند ویژگیهای مشترکِ مفهومِ تصویر را بررسی میکند. واقعیت امری بسیار گسترده و بینهایت است؛ آیا تصاویر قادر به بازنمایی واقعیت هستند یا تنها به انعکاس بخشهایی از آن بسنده میکنند؟ پاسخ این سوال را میتوان در آثار هنری جستجو کرد. آثاری که هر یک بر اساس انتخاب هنرمندِ خالق آنْ بخشی از واقعیت را گزینش میکنند، انتخابی که نشانگر معرفت هنرمند نسبت به جهان خارج است. مقاله تصاویر را کلیتی تلقی میکند که ابزار اصلی شناخت همهی انسانها و نه فقط هنرمندان به شمار میروند.
این تشابه عملکرد هنر و مغز در ادراک تصاویر فرضیهی اصلی مقاله است. نویسنده از دریچه علم، تاریخ و مشارکت مخاطب در پی اثبات آن است. بدین منظور نویسنده نخست به سراغ شرح نحوهی عملکرد مغز بیننده در مواجهه با آثار هنری رفته. سپس مشارکت مخاطب را بررسی میکند. کانونهای شناخت در مغز آدمی چگونه مسیر شناخت و گزینش و به طور کلی ادراک را در مواجهه با اثر اندازهگیری میکنند؟ سویهی دیگر ادراک تصاویر درک مخاطبِ آن است. بیننده اثر نیز با ادراک خود جاهای خالی اثر را پر می کند. محمدرضا یگانهدوست در پایان در پی پاسخ به این سوال مهم است. نقش تاریخ هنر در ادراک تصاویر چیست؟ الگوهای تصویری پیشین در تاریخ هنر چه اثری بر آثار هنری بعد از خود میگذارند و این تاثیر و تأثر در تاریخ هنر چگونه نمود یافته است.