این مقاله به قلم ثمیلا امیرابراهیمی به نمایشگاه نگارگری ایرانی میپردازد. نمایشگاه “نگارگری ایرانی” شاید مهمترین نمایشگاه موزهی هنرهای معاصر تهران در سالهای اخیر است. بعد از دیدن آثاری که اغلب آنها به هیچ وجه از بهترین مجموعههای هنری غرب محسوب نمیشد. نمایشگاههایی که بنا به برخی مصالح و باانگیزههای فرصت طلبانه، به زور وضرب و با دست و پا کردن نوعی هویت ملی یا جهانی برای هنر معاصر ایران برپا شد تا “روح و فرهنگ کهن ایرانی” را به چشم غربی بکشانند؛ با این نمایشگاه صاف و ساده به یکی از سرچشمههای غنی فرهنگ خود وصل میشویم. جایی که از آن شروع کردیم و بعد باد ما را با خود برد…
با دیدن این مجموعه نفیس که از گوشت و خون و تبار فرهنگی ما آفریده شده دچار شرمندگی میشویم که چرا تا کنون این آثار را به درستی ندیده و نشناختهایم . آثاری که پیش از آن که به فرهنگ و هنر جهانی تعلق داشته باشد متعلق به ماست و -به ویژه از چشم غربی- هنوز هم ما باید نمایندگی آن را داشته باشیم و دستکم روح این هنر را در آثار خود حفظ کرده باشیم. نگاه غربی در این رابطه اهمیت بسیار دارد. امروزما نه تنها “موضوع”؛ بلکه “حامل” این نگاه هستیم. به عنوان موضوع نگاه غربی بهتر است از اول حسابمان را با خودمان یکسره کنیم و بپذیریم که تاریخ هنر غربی که اکنون “تاریخ هنر جهانی” تلقی میشود به این آسانی هنرما را در دایره خود به حساب نمیآورد. تقلیدها و تأثیرگیریهای هنرمندان جهان حاشیهای از هنر غربی، سیاستگزاران هنری غرب را نمیفریبد و از این نظر باز نمیگرداند که چنین آثاری “دست اول” محسوب نمیشوند . آنها چنانچه خیلی با حسن نیت باشند میخواهند هنرمندان غیرغربی را در فصلی جداگانه و حاشیهای و در متن هویت و مختصات ملی خود جای دهند.
از سه تمدن باستانی، اسلامی و مدرن ایران، بیش از همه نگارگری دوران اسلامی که شکوفایی آن از فقط سه قرن یعنی از اواخر هشتم تا اواخر قرن یازدهم هجری را در برمیگیرد محور توجه و موضوع نگاه غربی بوده است. شاید یک علت مهم توجه آنها به این مکتب هنری آنست که چون برخی از بهترین نمونههای این آثار در اختیار موزهها و مجموعهداران غربی است؛ به نوعی مال آنها تلقی میشود و آنها برخلاف ما، همواره راجع به مال خودشان کاملا حساس و آگاه بودهاند. آنها یاد گرفتهاند که از سنت و میراث و حتی ثروتهای غصبی خود خوب نگهداری کنند، در موزهها به نمایش بگذارند و برای آن تاریخ و کتاب بنویسند و توریست و بیننده دعوت کنند و به این ترتیب ارزش تازهای بر ارزش اولیه آن بیافزایند. در حالی که ما به دلايل مفصل تاریخی و اجتماعی، و نیز به علت ضرورت انطباقدهی خود با شرایط تحمیلی هر دوران، هرگز فرصت نداشتهایم به پشت سر خود نگاه کنیم و بضاعت آنرا نداشتهایم تا میراث خود را حداقل برای خودمان زنده نگه داریم. به همین علت با میراث و سنت خود بیگانه شدهایم و از آن بدتر گاه به دلایل خاص تاریخی نسبت به آن حساسیتی منفی پیدا کردهایم. از سوی دیگر نمیتوان انکار کرد که به علت آنکه اکنون مدتهاست که با شیوه زندگی غربی و اندیشه و هنر آن آمیخته شدهایم نگاه غربی در ما “درونی” شده و به صورت بخشی از هویت امروزی ما درآمده است. این نگاه نه تنها در آثار و محصولات هنری معاصر ایران بلکه در بسیاری از بررسیهای نظری که در سالهای اخیر بصورت پراکنده در این باره انجام گرفته دیده میشود و اغلب هنرمندان و محققان آثار خود را کم و بیش بر پایه این معیارها و قراردادها تولید میکنند.
مطالعه مجموعهی مقالات «ثمیلا امیرابراهیمی»