بخشی از متن:
جوزف بویز در ۱۲ مه ۱۹۲۲ در کلیوز از زخمی که با گچ مرهم یافته بود به دنیا آمد این عبارتی است که او در یادداشتهای اتوبیوگرافیکش به کار میبرد چه کسی میتوانست تصور کند که تقدیر این است که این بچه در دنیای هنر معاصر تجسم هنرمند مثالی باشد هنرمندی که در کارش ایده زخم که به آلمانی میشود Wunde و کلمهای است نزدیک به Wunder یعنی معجزه نقشی اساسی بازی میکند
طی جنگ دوم جهانی بویز که بار دیگر به زعم خودش میخواست پزشک شود در هجده سالگی خلبان یک بمبافکن بود او چنان خاطرات آزارندهای داشت سقوط هواپیمایش مرگ بسیاری از دوستانش و رفتن به زندان متفقین که ایده تحصیل پزشکی را کنار گذاشت از آن پس زندگی او در تسخیر کابوس و احساس گناه بود پرسش از آینده انسان و نوع بشر او را رنج میداد همانگونه که جو بوسکه که در جنگ اول زخمی شده است کوشید که با روی آوردن به نوشتن شعر بر لطمات خود غلبه کند بویز نیز به هنر روی آورد.
در ۱۹۴۴ او در کلاسهای اوالد ماتازه آموزگاری در آکادمی هنرهای زیبای دوسلدورف نامنویسی کرد بویز و بوسکه هر دو بر این باور هستند که زخم بیش از هر چیز بحرانی اخلاقی است مایه زخم در آثار بویز تا زمان مرگش پرتوزا باقی میماند بخشی اساسی از زبان هنری او میشود این مایه بر گذشته سنگینی نمیکند بلکه همانند بوسکه منشاء تخیلی نافذ به زندگی و سرنوشت انسان به طور کلی است بنابراین انسان محور کار است او مجسمه است مجسمهای بهرهمند از اندیشه حساسیت اراده.
آسیبشناسی چیست کجاست عواقبش چیست. خلاصه کاری است پژوهشی و فعالیت روان درمانی به حساسیت باز خواهد گشت چگونگی درمان یا جرئت درمان و دیدن فرآیند درمان.