معرفی مقاله:
یادداشت حاضر به یُمن وجود کتابی میسر شد در مورد اهرام مصر. دیدن تصویر آن (طراحی و عکسها) بیاختیار به مقایسه میان اهرام مصر و کعبه سوقم داد. در این قیاس، نه خواستم از فرعونیان باشم نه از دینداران؛ فقط خواستار آن بودم که بینندهای باشم در تزیخ، با دانستهها و تجربههای مختلفی از این دو و جریانی به نام مینیمالیسم. من تاکنون اهرام و کعبه را از نزدیک ندیدهام. از این رو قیاس کنونی مبتنی بر تصاویری است که از آنها به خاطر دارم. پس تا جایی که به وجه اسنادی و اثباتی تصویر باور داشته باشیم، نوشتار حاضر مستند و واقعی خواهد بود.
با این که این دو بنا، اساسشان پر ارجاع یا پر زمینهسازی حضور و تجربه دنیایی دیگر استوار بوده است اما درنگ کنونی به حضورشان در دنیای حاضر وابسته است. تأکید مقاله صرفاً بر کعبه است و گاهی از اهرام مصر جهت تبیین و توضیح و مقایسه سخن به میان میآید. و در توضیح معناهای احتمالی البته اشاراتی به مفاهیم و مناسک اسلام خواهد شد. سؤال بنیادینی که شاید همه را به خود جلب کرده باشد این است که اگر هنر امری نیک و پسندیده است پس چرا پیامبران به آثار هنری (خصوصاً معماری) توجهی نداشتند. چرا بناهایی مثل تخت جمشید و طاق کسری و غیره آثار ملی و باستانی اعلام نشدند و از بین رفتند. از طرفی آیا تا به حال هیچ پیامبری اثر هنری خلق کرده است؟ این پرسش بدین جا کشاندم که آثار به جا مانده دینی را تا چه حد میتوان آثاری هنری قلمداد کرد یا از آموزههای هنری در خوانش آنها بهره برد. در حقیقت تجربه مسلمانان یا حتی غیر مسلمانان از کعبه، تا چه اندازه، تجربهای هنری به شمار میآید.
رابطه این دو با متافیزیک، برای سازندگانشان، رابطهای حیاتی بوده است. اما در این میان، کعبه را شاید بتوان تنها دستساخته کهن و مهم بشری دانست که در تاریخ هنر نام و سخنی از آن به میان نیامده است. چه بسا دلیل اصلیاش، عدم فرسودگی آن در جریان تاریخ است. کعبه فرسوده نمیشود پس وارد تاریخ و نوشتار نمیشود. این چنین کعبه به پدیداری در حال تبدیل میشود. از این رو کعبه نه به حافظه که به خاطره شبیه است، چیزی در «گذشته» ، که «اکنون»، حاضر است. «دیدن به کعبه یعنی به یاد آوردن» مدام آن. کعبه هیچ نوستالژیی در خود ندارد یا موجب نمیشود به همین دلیل نمیتوان از آن عکاسی کرد. اما در برابر اهرام میتوان عکس گرفت و در کنار اهرام میتوان به عظمتاش و کوچکی خود اشاره کرد. اهرام به قدری تاریخی است که دیگر طبیعی شده است. بنابراین عکس گرفتن یادگاری در کنار آن، همچون عکس گرفتن کنار جلوهها و پدیدههای طبیعی است. در مورد کعبه، گویی بخواهی کنار یک اثر مدرنیستی (تابلو یا مجسمه یا مکعبهای سل لوویت) عکس یادگاری بگیری؛ هم اثر را بی معنا و دمدستی نشان میدهی هم خودت را. کعبه چیزی ندارد که به آن ببالد؛ کعبه خود را بنایی بیتاریخ و بیسابقه عیان میکند. کعبه گذشتهای ندارد. کعبه به تاریخ نپیوسته است و ما چندان راضی نمیشویم در کنار بنایی غیرتاریخی و بیسابقه عکس بگیریم. از طرفی حسن بزرگ کعبه این است که در عکس، خوب نمیافتد. دیدن کعبه، وظیفه و تکلیف است، مباهات و تجربه افزونتر نیست. از کعبه مثل یک اثر هنری نگهداری میشود. اما فرسودگی مستمر و دیرینه اهرام، راز جذابیت و بالطبع دلیل بیتوجهی به آن هم هست. در حقیقت، کعبه بر خلاف اهرام، مدام اجرا میشود و همیشه نو است.
اهرام آمیزه عجیبی از جاودانگی و امر عادی است. اهرام بنایی جاودانه است. اهرام به ظلم و ستم ساخت خود اشارهای ندارد، زیرا خود را کاری فراانسانی جلوه میدهد. اهرام تنها بنایی است که حتی با عکس یادگاری هم، هنوز فاصلهها را نشان میدهد. اهرام نهایت تمایزگذاری است میان ما و آنها. اهرام مدام ما را در هالهای از عدم ادراک نگاه میدارد و مدام یادآور میشود که ما چیزی را نمیتوانیم درک کنیم یا درک نخواهیم کرد. …