نسبت هنر و سياست در ايران امروز داستان مسئلهداریست. از بعد از انقلاب مشروطه جبران عقبماندگی تاريخی پرسش اصلی نخبگان ايران بوده است. بهتبع اين خواست از همان آغازِ مواجهه با مدرنيته، مسئلهی قدرت و ارائهی تعريف جديدی از آن، و سياست در معنای عام، نقطهی داغ و اصلی گذر از گذشته و ورود به دوران جديد بود. در اين شرايطِ نو کاراکتر هنرمندـ روشنفکر پديد آمد و هنرمندان هم سهمی از وظيفهی جبران عقبماندگی را بهدوش گرفتند. اما با نگاهی به نتيجهی اين سالها، میبينيم که شايد موفقترين هنرمندانی که موقعيت تاريخی ما در اين دوران تحول را در هنرِ خود بهشکلی فشرده عرضه کردهاند، از قضا آنهايی هستند که آگاهانه از سياست دوری گزيدند. رفتار هشيارانه و بافاصله از سياستِ نيما يوشيج و صادق هدايت امکان جهشی در ادبيات و شعر فارسی پديد آورد که بعد از آن تکرار نشد. در حقيقت عمل انقلابی آنها، انقلابی درفرم و انديشهی هنری بود نه در سياست، و بههمين دليل امکان گشايشی در آگاهی و درک موقعيت پيچيدهی ايرانیِ معاصر فراهم کرد. در جوّ بعد از کودتای ۲۸ مرداد بهدليل انسداد فضای سياسی ــ با فاصلهای حدوداً دهساله ــ بارِ سياست بر دوش فرهنگ افتاد. همهی هنرمندان بهشدت سياسی و يا سياستزده شدند. کافیست به شعرای آن دوران نگاهی کنيم تا ببينيم در دهههای چهل و پنجاه تا چه ميزان سياست و شعر بههم آميخته شد. البته بعضی از ماندگارترين اشعار نوd زبان فارسی هم متأثر از اين گفتمان سروده شدهاند. اين اشعار بهخاطر بُردِ وسيع و سابقهی تاريخی شعر در ايران در شکلگيری جنبش اعتراضیای که به انقلاب ختم شد، بسيار مؤثر بود. شاعران آن دوران که برای سرودن شعرهايشان تحت تعقيب قرار میگرفتند، به فعالان مؤثر انقلاب بدل شده بودند. چه بسيار شعرها که در زندان سروده شد و بعدها دهانبهدهان گشت و حتی بدل به ترانهها و تصنيفهايی مردمی شد. استعارهها و ايهامهای شعر فارسی در آن زمانه چنان روشن و بُرّنده بود که از دايرهی اهل ادب فراتر میرفت و در جان و روح عموم مینشست. تعهد سياسی و اجتماعی رکن اصلیِ کار هنری شد، بهگونهای که هنرمندان و شاعرانی که شعرشان جنبههای تغزلی يا غيرسياسی داشت، مورد هجوم و تمسخر روشنفکران و انقلابيون قرار میگرفتند. (بهاستثنای هنرمندان تجسمی که تقريباً تا دههی پنجاه غيرسياسی ماندند). اين سنت تا دههی شصت ادامه يافت. بعد از انقلاب هنرمندان به دو گروه موافق و مخالفِ نظمِ جديد تقسيم شده بودند، با اين حال کسی در وظيفهی اجتماعی ـ سياسی هنرمند شک نمیکرد. از پايان جنگْ دورِ تازهای از غيرسياسیشدنِ هنر آغاز شد. اينجا مجال بحث در مورد علل و عوامل اين سياستزدايی از هنر نيست اما آنچه اتفاق افتاد، اقبال دوباره به شعرا و هنرمندان غيرسياسی و موافقت هر دو جناح بر سر فاصلهگرفتن از سياست و رویآوردن به عرفان و اسطوره و شعر و … بود. در دوم خرداد ۷۱ دوباره تب سياست بالا گرفت و با کمی فاصلهی زمانی سراغ هنرمندان هم آمد.
برای دسترسی به محتوای کامل روی دکمه زیر کلیک کنید.
فرم و لیست دیدگاه
۱ دیدگاه
عالی ممنونم