
مهدی حسینی
مهدی حسینی، نقاش، مدرس و پژوهشگر ایرانی هنرمندی که آثاری واجد هندسهی دقیق و عاری از پیرایههای احساسی پدید میآورد.
در هنرستان هنرهای زیبای تهران آموزش دید و سپس برای ادامهی تحصیل به آمریکا رفت. او دورهی کارشناسی نقاشی را در انستیتو هنر شیکاگو و دورهی کارشناسی ارشد نقاشی و آموزش هنر را در انستیتو پرت، نیویورک گذراند. پس از بازگشت به ایران در دانشگاه فارابی به تدریس مشغول شد و بعد به عضویت هیئت علمی دانشگاه هنر درآمد. نخستین نمایشگاه انفرادیاش را در گالری تهران برپا کرد و از آن پس، آثارش را بارها در ایران و کشورهای دیگر از جمله سوییس، بنگلادش و ایتالیا به نمایش گذاشته است. از او چند کتاب درسی، مقالات متعدد و ترجمهی متون هنری منتشر شدهاند، از جمله: نقاشی ایرانی نوشتهی شیلا گنبی (۱۳۷۸).
حسینی اوایل دههی ۱۳۵۰، اشیای خانگی (نردبان، صندلی، جاظرفی، طناب و غیره) را در شکلهای خطی و غالباً تکرنگ (آبی) نقاشی میکرد. چندی بعد به تلفیق پیکر انسان و اشیا روی آورد که پیشدرآمدی بود بر تحولی در سبک کارش. از این پس، دنیای ساکن آدمها و اشیا متلاشی میشود و در سلسلهترکیببندیهای سنجیدهای از سطوح و خطوط شکسته و پراکنده با رنگهای آبی، نخودی و اخرایی سامانی تازه مییابد. محسن وزیریمقدم دربارهی این نقاشیها نوشته است: «هماهنگی بین فرمهای شکسته و رنگهای چشمنواز، نظمی که در بینظمی پدید آوردهای، نمایشگر درون رنجیدهای است که آرامش ازدسترفته را در هنر جستوجو میکند. تو با ترفندی هنرمندانه توانستهای از غلبهی احساس جلوگیری کنی و ساختاری منطقی بر پایهی «اندیشه و احساس» به نگارههایت بدهی».
پردههای حسینی سرک کشیدن به روزنههای روشنیست که او تاریکیهایش را خوب میشناسد. او در پردههایش به نزدیکترین هستیها نگاه میکند. اشیا، مرزهای تمایزشان را درمقدار معینی هوا مییابند ؛ اگر اشیا نمیبودند، روح توانِ تاب آوردن هوا را از کف میداد. و البته شیء ـ این نمایش دقیق آنچه پیش روست ـ در جهان او بیش و کم از جنس همان هواست.
حسینی به موازات این نقاشیها، در تجربهی طراحی با مداد نمونههایی درخشان از بهرهگیری یک هنرمند امروزی از میراث رضا عباسی خلق کرده است. او اخیراً با استفاده از نقشمایههای هندسی در هنر و معماری سنتی ایرانی به انتزاع مطلق گراییده است. به اعتقاد ثمیلا امیرابراهیمی: «در آثار او خط و سطح همدیگر را تکمیل میکنند. شیوهی بیان و سبک کار جایی بین کوبیسم و فوتوریسم، زبان ویژهای برای نشان دادن حرکت اشکال گوناگون اختیار کرده است. حرکت اشیاء و اندامها در فضا، بر نسبیت و عدم قاطعیت و ابهام واقعیت تأکید میکند. در بعضی کارها جابهجا شدن فرمها و حرکت آنها در فضا از جایی به جای دیگر، تصویر یک بعدی را به پرسپکتیو زمانی میکشاند. تا مکان به فضا و فضا به زمان استحاله یابد. در این آثار سایههای سنگین و تیرگیهایی که غالباً برای نمایش احساس شدید اندوه و افسردگی و خشونت بهکار میروند به کلی غایبند.
عناصر آشنای کار مهدی حسینی همواره همان نظم و بینظمی، ساختارگرایی در عین ساختارزدایی است، یعنی از نظم اشیاء و فضاها و اندامها ترکیبهای موزون و در عین حال پرآشوبی میسازد. گاه یادآور محاسبههای ریاضی موسیقی باخ است. حسینی نه وسیله کار، نه سبک، نه چندان موضوعهایش را و نه اصال رنگهایش را تغییر نمیدهد. او فقط آنها را صیقل میزند و تمرین میکند. صدای هنرمند آرام از درون کارش شنیده میشود. صدایی که علیرغم آهسته و زمزمهواربودن، بهتدریج از گنگی درمیآید و وضوح پیدا میکند.
مهمترین دستاورد هنری او در تمام دورههای کاریاش تلاش بیوقفه برای شکل دادن به یک نظام منسجم تصویری بوده است. اما ساختن یک نظام هنری بدون داشتن یک جهانبینی مشخص ممکن نیست. چنین نظامی فراتر از سبک، زبان، تکنیک و سلیقه هنرمند قرار دارد. اما او این پیوند را از مدتها پیش از اینکه شیوهی آسانطلبانهی کپی و چسب امروزی متداول شود در نظر داشت. علیرغم وحدت سبک و تکنیک، لحن و موضوع کارهای مهدی حسینی در طول چهار دهه تنوع قابل ملاحظهای پیدا کرده است.
نمونههایی از نقاشیهایش: صندلی راهراه آبی و سفید (۱۳۵۶)؛ خط، سطح، رنگ (۱۳۷۰)؛ بدون عنوان (زن و گیاهان).