پاییز گذشته هادی ضیاءالدینی هنرمند پرتلاش کُرد مجموعهی مفصلی از ۴۰۰ اثر طراحی، نقاشی و مجسمهی خود را که محصول چهار دهه کار خلاق و بیوقفهی او بود به تهران آورد و در موسسهی فرهنگی، هنری و پژوهشی صبا به نمایش گذاشت. چنین اتفاقی طی چهل سال اخیر بسیار نادر و کمیاب بوده است. موزهها و سالنهای رسمی هنری تاکنون یا بیشتر در اختیار برنامههای دولتی و ترویجی بوده و یا به معدودی از هنرمندان خارجی یا ایرانی مقیم خارج اختصاص داشته است. از آن جملهاند نمایشگاههای هنرمندانی چون بهجت صدر، منصوره حسینی، پرویز تناولی و علی اکبر صادقی که این آخری در دی ماه سال ۹۶ با دویست اثر از ۶ دهه فعالیتهای این هنرمند در موزهی هنرهای معاصر ارائه شد.
این کمکاری و بیتوجهی خود نشاندهنده قطع ارتباط نهادهای رسمی هنر با جریان مستقل و پویای هنرهای تجسمی معاصر ایران و در نتیجه قطع ارتباط بخش وسیعی از مردم هنردوست با آن است. اما برگزاری نمایشگاه ضیاءالدینی، نقاش و مجسمهساز کرد، و استقبال پر شور مردم از آن موفقیتی بزرگ برای این هنرمند و برای موسسهی فرهنگی صبا بود که این اقدام را به یکی از مفیدترین فعالیتهای خود تبدیل کرد.
پیشنهاد شنیدن: گفتگو با هادی ضیاءالدینی
هادی ضیاء الدینی در سال ۱۳۳۵ در محله جورآباد سنندج و در خانوادهای اهل شعر و ادبیات و عرفان متولد شد. با عشق فراوان به طراحی و نقاشی در سال ۱۳۵۶ به دانشکدهی هنرهای زیبای دانشگاه تهران وارد شد و کار خود را در کلاسهای طراحی و نقاشی هانیبال الخاص صیقل داد. او پس از پایان تحصیل به زادگاه خود بازگشت و از آن پس همهی همّ و غم خود را به تصویر کردن زندگی و احوالات مردم کردستان اختصاص داد. ضیاءالدینی برگزیدهی چهارمین بیینال نقاشی در موزه هنرهای معاصر تهران در ۱۳۷۶ـ اولین بیینال بینالمللی طراحی در موزهی هنرهای معاصر تهران در ۱۳۷۸ و منتخب اولین جشنواره هنرهای تجسمی اصفهان با دریافت دیپلم افتخار در زمینهی مجسمهسازی در ۱۳۶۷ است.
هادی ضیاءالدینی
ضیاءالدینی از یکسو در کارهای واقعگرای خود ابعاد مختلف زندگی و تاریخ و آداب و رسوم مردم کردستان را به تصویر میکشد و از سوی دیگر در کارهای انتزاعیترش به موقعیت انسان جهانی و تلاش او برای رهایی از بند میپردازد.
درونمایهی همیشگی کارهای او نمایش رنجها و تلاشهای مردم کرد برای گذران و پیشبرد یک زندگی سرشار و انسانی است. حالات درونی و عواطف پرشوری که او در چهرهی این زنان و مردان و کودکان برجسته میکند اغلب در متن زیباییهای طبیعت سرزمین مادری او قرار دارد.
ضیاءالدینی از همان ابتدای کار خود به آثار نقاشان رمانتیک، سمبولیست و واقعگرا همچون فرانسیسکو گُیا، میخاییل وروبل و آرکادی پلاستف بسیار علاقمند بود و در کارهایش بسیار از آنها تاثیر گرفت. میخاییل وروبل ۱۸۵۶-۱۹۱۰ نقاش روس با فاصله گرفتن از جریانات هنری مرسوم زمان خود نمایندهی شاخص نقاشی هنر سمبولیستی و «آر نوو» بود. در حالیکه آرکادی پلاستف ۱۸۹۳-۱۹۷۲ نقاش واقعگرای شوروی در آثارش بهصحنههای زندگی روزمره و کار و تلاش مردم سرزمین خود میپرداخت. علاوه بر این دو، نقاشیهای ضیاءالدینی در سبک و محتوا نزدیکی زیادی با آثار نقاشان جمهوریهای سابق شوروی دارد که بر هویت قومی و تجلیات ویژهی سرزمینی خود تاکید کردهاند.
آثار هادی ضیاءالدینی در نمایشگاه اخیرش به طور کلی به سه دسته کلی تقسیم میشود: طراحیها، نقاشیها و مجسمهها. او دستی قوی در طراحی دارد و علاوه بر صدها طراحی مدادی و ذغالی، بخش مهمی از کارهای اخیرش را که با خراش روی سطوح قیراندود کار کرده تحت عنوان «بداههها» در این نمایشگاه و درکتابی تحت همین عنوان ارائه کرده است. نقاشیهای او بیشتر بر پایهی مشاهده و تخیل و با اتکاء به مهارت در طراحی به شکل مستقیم و فیالبداهه اجرا میشوند.
ضیاءالدینی با ساختن مجسمههای عظیم و گاه چند فیگوره از وقایع روزمره و تاریخی مردم کرد و مشاهیر فرهنگی و هنری ایران مهارت و جسارت خود را در این فن زیبا که آن را درطول تلاش و تجربه شخصی فراگرفته اثبات میکند.
مجسمهی عظیم او به نام «انفال» که با ارتفاع حدود ۱۸ متر در سه تکهی هر یک شش متری ساخته شده و هنوز پس از ده سال نصب و بطور کامل عکاسی نشده، از حدود بیست فیگور در هم پیچیده شکل گرفته است. ضیاءالدینی فاجعهی زنده به گور شدن حدود۱۸۲ هزار مردم کرد توسط صدام حسین را در این اثر سترگ جسمیت بخشیده است. در رابطه با همین مجسمه، استاد او هانیبال الخاص پس از دیدن تصویر این اثر برای او نامهای مینویسد که خواندنی است. همراه با آن همچنین نامهی دیگری از هانیبال الخاص را دربارهی نمایشگاه ضیاءالدینی در سوییس میبینید.
مطلب زیر که نخستین نوشته من دربارهی آثار یک هنرمند است در سال ۶۷ در نشریهی وزین چیستا منتشر شد و چون در آن هنگام هیچ قصد و تصوری از ادامه نوشتن بیشتر درباره کار هنرمندان نداشتم آن را با نام مستعار منتشر کردم. ماه گذشته بعد از دیدن نمایشگاه ضیاءالدینی، فرصتی دوباره برای ملاقات با این دوست هنرمند دست داد و توانستم این مطلب را با تصاویر مربوط به آن و بعضی نکات جالب که دربارهی این دو مجموعه از او شنیدم تکمیل کنم.
هادی ضیاءالدینی درباره مجموعه کوره دراویش میگوید:
«کوره ذکر دراویش قادری» عنوان پروژه دانشگاهیام بود. من جهت ارتباط نزدیک و درک حسی از این مراسم مدت دو سال در مراسم هفتگی دراویش که شبهای سهشنبه و جمعه برگزار میشد حضور داشتم. به گونهای که آنها فکر میکردند من هم جزء خودشان هستم. در این جلسات گاه با دقت نظاره میکردم و گاهی هم وارد حلقهی ذکر میشدم تا به لحاظ حسی کاملاً فضا را درک کنم. سپس دریافتهایم را در کارگاهم بصورت ذهنی و به کمک حافظه تصویری اجرا میکردم.
و دربارهی مجموعه آوارگان کرد:
آوارگی کردهای عراق سه بار پیش آمد. در سال های ۱۳۵۴، ۱۳۶۷ و ۱۳۶۹. من در سال ۶۷ در داخل مرزهای ایران با این آوارگان برخورد داشتم اما در سال ۶۹ در دشت شلیر و نزدیکیهای پنجوین واقع در کردستان عراق برای کمک و رساندن غذا و دارو و شیر خشک به بچهها به میان آنها رفتم.
«آوارگان حلبچه» و «دراویش کرد» به قلم ثمیلا امیرابراهیمی
نشریه چیستا، ۱۳۶۷
نمایشگاه نقاشی هادی ضیاءالدینی هنرمند جوان کرد، در تاریخ نهم خرداد ۱۳۶۸ در «گالری نور» تهران افتتاح شد. این نمایشگاه که اولین نمایشگاه مستقل هنرمند به حساب میآید با ۳۹ اثر طراحی و نقاشی بر محور دو موضوع عمده یعنی «رقص دراویش کرد» و «آوارگان حلبچه» متمرکز شده است.
نقاشیهای ضیاءالدینی نمایانگر هنری واقعگرا و انساندوستانه است که از زندگی و کار مردم زحمتکش سرچشمه میگیرد. هنری که علیرغم سرراستی و سادگی در انتخابِ موضوع و نحوهی بیان خود، سرشار از هدفمندی اجتماعی، پویایی بینش، ژرفای حسی و مهارت فنی است. از این نظر، در حالی که جوّ کنونی نمایشگاههای نقاشی در تهران تحت تسلط گرایشات مختلف و متنوع تزئینی قرار دارد، این نمایشگاهی است پربار و اثرگذار که امیدها و رنجهای مردم گوشهای از میهن ما را با برداشتی نه خبری و عکاسانه، بلکه کاملاً زیباییشناسانه و نقاشانه منعکس میسازد.
هادی ضیاءالدینی با طراحی ۹ چهره از دراویش کرد، حالت درد و جذبه و یگانگی ایشان را با جهانی بکلی منتزع از زندگی روزمره به خوبی نشان میدهد. این آثار که همگی زائیدهی تخیل پس از مشاهدهاند با قدرت و استحکام کامل طراحی شده و معرف شناخت درست هنرمند از فن چهرهسازی و تیپنمایی است. ضیاءالدینی با تکیه بر جنبههای درونی و روانشناختی تیپهای خود موفق شده است تا آن فراگرد غیر قابل توصیف میان جذبه و جنون را با بیانی شورانگیز و عاطفی به بیننده منتقل کند.
در مجموعهی نوزدهگانهی طرح ـ نقاشیهای مربوط به «آوارگان حلبچه»، نقاش با استفاده از تجربیات قبلی خود در طراحی دراویش، به یک شیوهی بیانی باز هم روانتر و عاطفیتر دست یافته است. در اینجا هنرمند با استفاده از بافت حاصله از ترکیب وسایل مختلف نقاشی و طراحی (مداد، آبرنگ، پاستل و مداد رنگی) فضایی متناسب با موضوع کار خود میآفریند. خطوط آزاد و پرتحرک با جرأت و اطمینان به تجربهی رنگ آغشته میشوند و سطوح وسیع آبرنگی را خطوط مواج مدادها و گچهای رنگی میپوشاند. زاویههای خاص در ترکیببندی آثار، همراه با بیانی ساده و در عین حال شورانگیز بیننده را بیاختیار به درون اثر، به تماشا و حتی شرکت در سفر هولناک و طاقتفرسای یک گله انسانی میکشاند.
قدرت تخیل و احساسی که در این آثار نهفته است، بینندهی بیخبر را نه فقط به واقعیت داشتن چنین سفری متقاعد میکند، بلکه او را به نوعی همدلی و همراهی با این مردمان جنگزده و ستمدیده و سختکوش وامیدارد. گویی با اولین نگاه بر این آثار ما به دنبال قافلهای سرگردان و بیخانمان راه میافتیم که میخواهد در پیکار با طبیعتی که به اندازهی خود او خشن و مبارزهجوست، آخرین بازماندههای هستی خود را نجات دهند.
مردان و زنان با چهرههای سخت و مصمم، وسایل ناچیز زندگی خود را بر دوش و بر سر گرفتهاند. این طرف گهوارهی چوبی شکستهای که به تدریج زیر بوران برف پنهان میشود، خبر از مرگ کودکی در راه میدهد. اما جای ایستادن و ناله و زاری نیست و قافله باید به راه خود ادامه بدهد. آنطرفتر کودکان سرمازده با چشمهای درشت و نگران در زیر چادری کوچک پناه گرفتهاند. اما طبیعت بیرحم است و مرگ ابتدا ضعیفترها را میرباید. و از همینروست که در جایی دیگر دخترکی با صورت در میان برفها فرو رفته و از پا درآمده است. تداوم حرکت در همهی آثار، این مهاجرت غمانگیز را به حماسهی مقاومت و سرسختی بدل کرده است. کمی بعد، شب است: پایان غروبی خونین در بیابانی پوشیده از برفهای تیرهی آبیگون با اشباح سیاه گرگان گرسنه. در اینجا دیگر این تنها صدای زوزهی گرگهای بیابانگرد نیست که شنیده میشود بلکه از درون این اثر غریب و دلتنگکننده، صدای روح هنرمندی عدالتخواه را میشنویم که برای فرا رسیدن صبحی آرامتر و انسانیتر فریاد میکشد.
جدا از این دو موضوع اصلی، ضیاءالدینی در نمایشگاه خود چند اثر رنگ و روغن را به چهرهها، خانههای روستایی و کار درو اختصاص داده است. این آثار در مقایسه با دو مجموعهی بالا قدیمیتر و تا حدودی مشقی به نظر میرسند، و علیرغم پایبندی به شیوهی واقعگرایانه، در ترکیببندی و انتخاب رنگ و نحوهی قلمگذاری، فاقد هویت فنی و حسی نقاش «دراویش» و «آوارگان» هستند. لیکن تردیدی نیست که نقاش جوان، با جهشهای آتی خود به سهولت خواهد توانست در این زمینه نیز زبان و بیان خاص خود را پیدا کند.
نمایشگاه هادی ضیاءالدینی پیش از همه نشان داد که هنر واقعگرا در صورتی که سرچشمههای الهام و آفرینش خود را از درون زندگی و جامعه جستجو کند و این جرقهها را در کورهی تخیل و تجربه صیقل دهد، هنری عمیقاً خلاق و پویا و انسانگراست که بهویژه در دوران پرتلاطم ما تا مدتها اهمیت و اعتبار خود را حفظ خواهد کرد.
پیشنهاد مطالعه: مقالهی «هادی ضیاءالدینی؛ راویِ نقشپرداز یک سرزمین» به قلم مهدی قادرنژاد حمامیان
*نمایشگاه نقاشی هادی ضیاءالدینی، نوشته م. ا. نشریه چیستا، شماره ۹و۱۰ ـ سال ششم ـخرداد و تیر ۱۳۶۸
فرم و لیست دیدگاه
۰ دیدگاه
هنوز دیدگاهی وجود ندارد.