اتفاقی نیست که آرخیپ کویینجی۱ را شاعر شبهای اوکراینی میشناسند. او نقاش مناظری چون بزرگراههای آبگرفتهی اوکراین، دشتهای کریمه، جزیرهی والام، و جلگههای گلگون است، و به خاطر یادگارهای بیبدیلش از زیبایی و جذابیتِ رمزآلود و مسحورکنندهی شبهای مهتابی همیشه در یادها خواهد ماند.
کویینجی پسر پینهدوزی فقیر از اجدادی یونانی بود که در حومهی شهری در جنوب اوکراین به نام ماریوپول در ژانویهی سال ۱۸۴۲ (یا ۱۸۴۱) متولد شد. اسم فامیل او (کویینجی) از نام مستعار پدربزرگش که به زبان تاتاری به معنی زرگر است گرفته شده است.
در ۶ سالگی پدر و مادرش را از دست داد و مجبور شد با برادرش (یا احتمالاً پدربزرگش) زندگی کند. تحصیلات مقدماتی را نزد یکی از دوستان یونانی خانواده که معلم بود فرا گرفت و سپس وارد مدرسه محلی شد و به مدت سه سال در آنجا تحصیل کرد. در دوران کودکی هرجا که میتوانست طراحی میکرد؛ روی حصارها، دیوارها و تکههای کاغذ.
کویینجی نوجوان در سال ۱۸۵۵ و در سن ۱۳-۱۴ سالگی به شهر فئودوسیا نزد نقاش مشهور مناظر دریایی ایوان آیوازوفسکی رفت و حدود ۴ ماه نزد او زندگی کرد ولی استاد هیچ توجهی به او و خواستههایش نداشت و کار شاگرد تنها مخلوط کردن رنگها برای معلمش بود. در هر حال، مشاهدهی استاد در حین کار، تأثیر عمیقی بر کویینجی گذاشت و به او در انتخاب راه زندگیاش کمک کرد. جان ای. بولت تاریخنگار انگلیسی مینویسد «مفاهیم پایهای نور و فرم در مناظر غروب، طوفان و اقیانوسهای خروشان، که در آثار آیوازوفسکی دیده میشد تأثیری ماندگار بر کویینجی جوان گذاشت».
در بین سالهای ۱۸۵۵ تا ۱۸۶۰ در یک استودیوی عکاسی به عنوان روتوشکار مشغول کار شد و پس از آن به سنت پترزبورگ رفت تا بتواند وارد آکادمی هنرهای زیبا شود. او دو بار در امتحان ورودی رد شد ولی این امر مانع ایستادگی او برای ادامه نشد. در سال ۱۸۶۰ کاری از او با عنوان کلبهی تاتاری در آکادمی به نمایش درآمد و این باعث شد تا در همان سال به عنوان دانشجوی آزاد در آکادمی پذیرفته شود.
پس از آن جذب فضای هنر روسیه شد و با هنرمندانی چون ایلیا رپین و ویکتور واسنتسوف معاشرت داشت و با ایوان کرامسکوی نظریهپرداز هنرمندان پیشروی روس آشنا شد. اکنون چشمهای نقاش جوان به مناظر شعرگونه ساوراسف، ادراکات شاعرانه واسیلیف از طبیعت و تابلوهای حماسی شیشکین باز شده بود.
کویینجی قصد داشت تا سبک خودش را در هنر بیابد. نقاشی جادههای گلآلود پاییزی۲ (۱۸۷۲) از نظر واقعگرایی به کارهای هنرمندان سیار (Peredvizhniki) نزدیک بود. این هنرمندان برخلاف استادان آکادمی، واقعگرایی را رواج میدادند و معتقد بودند که هنر باید مسائل اجتماعی را انعکاس دهد. کویینجی در این اثر صرفاً یک روز سرد پاییزی و جادهای گلآلود با چالههای تیره را به تصویر نکشیده است، بلکه زنی تنها و کودکی را به تصویر میکشد که در میان گل و لای راه میپیمایند. نمناکی و اندوه منظرهی پاییزی داستان غمآلود مردم عادی روسیه و زندگی ملالآور و خستهکنندهی آنها را روایت میکند.
کویینجی تابستان سال ۱۸۷۲ را در جزیرهی والام گذراند (در مرز شمالغربی روسیه) و دو اثر دریاچه لادوگا۳ (۱۸۷۲) و جزیرهی والام۴ (۱۸۷۳) را نقاشی کرد. اثر دوم روایتی ملایم و آرام دربارهی منظرهی جزیره با کرانههای گرانیتی و جنگلهای تاریک و فشرده و درختانِ افتاده است. به مانند یک داستان حماسی عامیانه از افسانههایی از عظمت شمال. احساسات عمیق نقاشی وامدار تونالیتهی رنگی آبی-نقرهای آن است. بعد از نمایشگاه سال ۱۸۷۳ که این اثر (جزیرهی والام) در آن به نمایش درآمد، استعداد و اصالت کار او در جراید مطرح شد.
در سال ۱۸۷۴ تابلوی روستای فراموش شده۵ را خلق کرد که پیام اجتماعی آن در تجسم صادقانه از زندگی سخت روستایی در روسیه، بازتابدهندهی آثار نقاشان سیار بود. سال بعد او سه نقاشی دیگرش را به نمایش گذاشت: راه چوماتسکی در ماریوپول۶، جلگهی گلگون۷ و جلگه در عصرگاه۸. در نقاشی اول، هنرمند زنجیره بیپایانی از گاریها را که در یک روز تیرهی پاییزی به آرامی از جلگه عبور میکنند به تصویر میکشد. «چوماک» گاری سنتی حمل کالا در اکراین قدیم بوده است که با آن کالاهایی مانند نمک، ماهی و غلات را از جادههایی مانند همین راه ماریوپول، از دریای سیاه به شهرهای اکراین انتقال میدادند. در این کار حس سرما و رطوبت با انتخاب طیفِ مناسبی از رنگها برجسته شده است.
در دو اثر دیگر -جلگهی گلگون و جلگه در عصرگاه- نقاش بر نمایش زیبایی طبیعت و شعف ناشی از قدرت زندگیبخش گرمای خورشید تأکید میکند. این آثار شروع دورهی جدیدی از بلوغ و پختگی کاری هنرمند هستند.
کویینجی با هدف ارتقاء دانش خود سفری به خارج از کشور کرد. اقامت در کشورهای انگلستان، فرانسه، بلژیک، و آلمان و آشنایی با هنر این کشورها و دریافتهای جدید، به او قدرت بخشید و اعتماد به نفس او را نسبت به تواناییها و درستی راهی که انتخاب کرده بود تقویت کرد.
در سال ۱۸۷۶ او نقاشی شب اوکراینی۹ را در پنجمین نمایشگاه سیار به نمایش گذاشت. این اثر با قدرت شاعرانهی شگرف خود، زیبایی حیرتانگیز یک شب اوکراینی را آشکار میکند. کلبههای معمولِ اوکراینی، آشکار در مهتاب، در طول ساحل رودخانهای کوچک قرار گرفتهاند، سپیدارها به سمت بالا امتداد یافتهاند، طبیعت در سکوت و آرامش غوطهور است، ستارهها در آبی تیرهی مخملی آسمان چشمک میزنند. همه چیز در تابلو بر تلقی استادانهی او از روابط تونال، در کلیتبخشی مؤکد اشکال، و در شدت و دقت ترکیب رنگها بنا شده است. اصالت سبک نقاشی کویینجی توجه منتقدان روسی و خارجی را به خود جلب کرد.
سال ۱۸۷۸ شب اوکراینی در نمایشگاهی جهانی در پاریس به نمایش درآمد. به گفتهی یک منتقد فرانسوی «کویینجی، بدون شک جذابترین هنرمند میان نقاشان روسی است. در کار او ملیت قدرتمندتر از دیگران خودش را نشان میدهد.»
سال ۱۸۷۹ کویینجی سه منظره نقاشی کرد: شمال۱۰، پس از طوفان۱۱ و بیشهی توس۱۲. با اینکه درونمایههای آنها متفاوت است، ولی در شاعرانگی یکی هستند. شمال در ادامهی سری مناظر او از شمال بود که با دریاچه لادوگا آغاز شد. او اینبار مکان مشخصی را نقش نمیکند بلکه این اثر یک ارائهی کلی شاعرانه از شمال، برآمده از تجدید خاطرات و تخیلات هنرمند است. تابلوی پس از طوفان، پر از زندگی، حرکت و حس تازگی بعد از بارندگی است. ولی وقتی این سه با هم نمایش داده شدند اثری که بیشترین موفقیت را ازآن خود کرد، بیشهی توس بود. کویینجی در حین کار روی این اثر بیش از هر چیز در پی یافتن گویاترین ترکیببندی بود. از طرحی به طرح دیگر او به تدریج، موقعیت مناسب درختان و اندازهی بیشه را پیدا کرد. در آخرین نسخه، دیگر هیچ چیز تصادفی نبود، هیچ چیز صرفاً از طبیعت کپی نشده بود. پیشزمینهی در سایه است که این شکوه و درخشش بیشهی سبز را برجسته میکند. هنرمند موفق شده که در عین پرهیز از تأثیرات نمایشی، اثری چشمگیر به معنای واقعی کلمه خلق کند.
سال ۱۸۸۰ نمایشگاهی غیرعادی در خیابان بولشایا مورسکایا در سنت پترزبورگ برگزار شد؛ تنها یک تابلو در آن نمایشگاه به نمایش درآمده بود -شب مهتابی در دْنیپر۱۳– اثری از کویینجی که باعث طوفانی از ستایش شد و صفی بلند در ورودی نمایشگاه شکل گرفت.
صحبت او در شهر پیچید و نام او ورد زبانها شد. یانکوف پولونسکی شاعر مینویسد «نمیتوانم اثر دیگری را تصور کنم که مردم چنین طولانی در برابر آن خیره بایستند و تأثیر شگفتانگیز آن را همراه خود ببرند».
دْنیپر زیر نور مهتابی رنگپریده، آرام و بدون موج دیده میشد یک روستای کوچک اوکراینی در ساحل رودخانه در خواب آرمیده است. تنها چند دیوار سفید کلبهها در تاریکی میدرخشد. در مرکز نقاشی، نور باشکوه و قدرتمند ماه، تمام سایههای سبز را در برگرفته، به تدریج در کنارههای نقاشی محو و با سیاهی آب و ابرها ادغام میشود.
تکنیک درخشانش در بازآفرینی نورِ ماه نتیجهی تحقیقات سخت و طولانیمدتاش بود. کارگاه او یک آزمایشگاه تحقیقاتی بود که در آنجا قوانین رنگها را مطالعه و تجربه میکرد، سایههای درست را جستجو و آنها را با تناسب رنگها در طبیعت مقایسه میکرد. فقط با چنین پشتکاری بود که توانست به مهارت در کاربرد رنگها و سادگی ترکیببندی که در بهترین کارهایش نمایان است، دست پیدا کند.
سال ۱۸۸۱ تابلوی دْنیپر در صبح۱۴ را نقاشی کرد. اینبار دیگر خبری از بازی با نور نبود، این نقاشی، آرامش باشکوه و قدرت درونی طبیعت را بیان میکرد. چشمانداز دلپذیر صبحِ زود بر جلگه به همراه گیاهان خرم و چشماندازی بیانتها، در بافتی لطیف از سایههای طلایی-صورتیِ خالص، یاسی، نقرهای و خاکستری-سبز، گسترده شده است.
نمایشگاه سال ۱۸۸۱ آخرین نمایشگاه کویینجی بود، که سالها سکوت از پس آن آمد. بطوریکه دوستانش نیز آن را درک نمیکردند. خود او بدین صورت توضیح میدهد: «یک هنرمند-تا زمانی کارهایش را در نمایشگاه نشان میدهد که مثل یک خواننده صدایی با قدرت داشته باشد اما به محض اینکه صدایش شروع به لرزش میکند باید بازنشسته شود و برای اجتناب از استهزاء خود را نشان ندهد. من برای خود نامی درست کرده بودم و همه دربارهی من شنیده بودند و همه چیز خوب بود ولی زمانی رسید که دیدم نمیتوانم صدایم را بالا، یعنی آنجایی که قبلاً بود نگهدارم. صدایم شروع به لرزیدن کرده بود. در این حالت، مردم حق داشتند بگویند زمانی هنرمندی بود که اسمش کویینجی بود ولی من ترجیح میدهم تا ابد کویینجی باقی بمانم.»
کویینجی در سی سال آخر زندگیاش، در مقایسه با دههها شرکت فعال در نمایشگاهها، تقریباً کمکار شده بود. بر اساس خاطرات دوستانش، او در اوایل قرن بیستم برخی از آنها را به کارگاهش دعوت کرد تا نقاشیهایی چون مسیح درون باغ جتسمانی۱۶، دنیپر۱۷ را نشانشان بدهد. هرچند دیدن این نقاشیها برای دوستان کویینجی بسیار لذتبخش بود اما خود هنرمند از کارهایش ناراضی بود و حاضر نمیشد آنها را به نمایش عمومی بگذارد.
تابلوی اسبها شبانگاه میچرند۱۸، یکی از آخرین کارهای کویینجی، کارهای ابتدایی او را یادآور میشود. در این اثر نیز میتوان رفتار شاعرانه او با طبیعت و تلاشش برای آشکار کردن زیبایی باشکوه آن را احساس کرد.
بسیاری از دیگر نقاشیهای او که از نظر مفهوم جذاب و از نظر محتوا جدید هستند، ناتمام ماندند. برای مثال در آثاری چون یک ابر۱۹، کریمه۲۰ و مه روی دریا۲۱ (۱۹۰۰ تا ۱۹۰۵)، هنرمند در تلاش برای یافتن رفتاری فیلسوفانهتر و عمیقتر با طبیعت بود.
در سالهای آخر زندگیاش، کویینجی به مناطق گستردهای سفر کرد. او مجذوب کوههای پوشیده از برف و روشن شده از نور خورشید یا ماه کریمه و قفقاز شد.
سبک هنری او حجم زیادی از اتود و مطالعه را میطلبید. او در مطالعاتش در جستجوی بیانگری بیشتر در ترکیببندی و رنگآمیزی هماهنگ برای نقاشی آیندهاش بود. به عبارت دیگر، اتودهایی که هم از طبیعت و هم از دریافتهای او نقاشی شده بودند، برای او تنها مرحلهای از کار مقدماتی به شمار میرفتند که بعدها باید در جریان خلق اثر نهایی دوباره به آن میپرداخت.
کویینجی بسیاری از مهارتهایش را به شاگردانش منتقل کرد. او که در سال ۱۸۹۴ به عنوان استاد نقاشی منظره در آکادمی شروع به کار کرد توجه زیادی به روشهای تعلیمش داشت، و میخواست شاگردانش نه تنها مهارتهای حرفهای بلکه رفتاری فعال را در مسیر خلاقیت در پیش بگیرند. او از شاگردانش مطالعهی دقیق طبیعت را میخواست و اینکه در نقاشیهایشان آزادی استفاده از مواد مشقها را با تعمیم مشاهداتشان همراه کنند. در میان کسانی که از روشهای او سود بردند میتوان از هنرمندان با استعدادی چون: ریلوف، روئِریچ، بوگایِفسکی، بوریسف، پورویت و … نام برد.
سال ۱۸۹۷ به دلیل شرکت در اعتصاب دانشجویان، مدت دو روز در حبس خانگی بسر برد و مقام استادی از او گرفته شد، ولی به تدریس خصوصی و کمک به دانشجویانش جهت آمادگی برای رقابتها ادامه داد. در سال ۱۸۹۸ به خرج خودش سفری به خارج از کشور را برای هنرمندان جوان ترتیب داد و مبلغ یکصد هزار روبل به همین قصد به آکادمی اهدا کرد. زمانیکه شاگردانش تصمیم به برپایی جامعهی کویینجی گرفتند، او تمام نقاشیها و ثروتش به اضافه زمینی که در کریمه داشت را به آن جامعه تقدیم کرد.
در ۱۱ ژوئیه سال ۱۹۱۰ آرخیپ کویینجی درگذشت. او با نقاشی شاعرانه و الهامبخشاش، در کنار چهرههای درخشان نقاشی رئالیستی روسیه، از جمله رپین، لویتان، شیشکین و دیگرانی قرار گرفت که سهم ارزشمندی در گنجینهی نقاشی، به خصوص ژانر منظرهپردازی، بهجا گذاشتند.
آلبوم تصاویر:
گزیدهی متن و تصاویر:
بیشهی توس
هنرمندِ نور عنوانیست که دیگر هنرمندان به کویینجی دادهاند، استعداد خارقالعادهاش در به تصویر کشیدن درخشش نور در نقاشی، برای آنها مانند یک راز بود.
اثر بیشهی توس سال ۱۸۷۹ خلق شد. نقاشی، روزی روشن، تابناک و درخشان از نور خورشید را به تصویر میکشد. همهچیز در پیرامون آرام و ساکت است، لذت و سروری وصفنشدنی در روح رخنه میکند.
گوشهای از جنگل توس، با چنان مهارتی به تصویر کشیده شده که بهناگاه، با جذبهای بازیگوشانه، خود را شاهد حضوری غیرعادی میبینیم؛ پرتوهای خورشید که بر شاخههای معلق توس در نسیم ملایم تابستانی، تنیده شده و بر آنها میغلتند. گویی اگر گوش فرادهیم، خشخش برگها، آواز پرندگان و آوای جیرجیرکها را در میان علفهای بلند و نرم میشنویم. تضاد کامل رنگ سبز و سایههای آن به ما تصویری واضح از عمق و شکوه جنگل توس میدهد.
به سوی نهر که میرویم، با طراوت و خنکایش ما را به عمق تابلو هدایت میکند، مکانی که دیگر دیده نمیشود. احساس تازگی و خلوص، تقابلی آشکار میان گرمای تابستان و خنکی نجاتبخش آب شفاف نهر، خلق میکند.
هنرمند برای نشان دادن تراکم و عمق جنگل، در پیشزمینه، سایههایی بیشکل و تیره نقش کرده تا اهمیت آنچه که پیش چشممان گسترده است را نشان دهد.
کویینجی به کمک انتخاب سایهروشنها و ترکیبرنگی درست، توانسته به چنین ظرافتی در تأثیر نور دست یابد. میتوان حضور ظریف نور در تاریکی را حس کرد. نقاش ترجیح داده که رنگهای تیره و روشن را باهم درآمیزد، بنابراین بعضی رنگها با عمق و خلوصشان در برابر پسزمینهی رنگهای دیگر خودنمایی میکنند. جنگل تاریک به ما امکان درکی روشنتر از آسمان آبی و تنههای درخشان توس را میبخشد.
هنرمند در حال ستایش مناظر روسیه است، زیراکه جنگلهای روسیه پر است از امیال و خواستها، خاطرات و آرزوها، که با قدم گذاشتن در این طبیعت شگفتانگیز، به روشنی احساس میشوند.
شب مهتابی در البروس
شب مهتابی در البروس پیشطرحی است از طبیعت قفقاز که کویینجی با رنگ روغن روی کاغذ کشیده است. هنرمند روس برداشتی وهمآلود از مهتاب دارد، نمایشِ اسرار و ماهیت پنهان طبیعت در شب. فراز دامنهی کوه و وادی رودخانه در شبهنگام به گونهای دیگرند. نور ستارگان و ستارهی شب برای روشن کردن صخرهها و قلهی برفی کافیست. این بزرگترین آتشفشان اروپاست که به آرامی خفته است. تابلو نمایانگرِ شکنندگیِ زندگیِ انسان در برابر شکوه طبیعت است.
کویینجی بر قدرت، عمق و ارزش رنگها چیره شده است. سایههای سردِ نقرهای نهتنها قادر به نشان دادن اقلیم و پدیدهای طبیعی هستند، بلکه اسرار طبیعت را بازگو میکنند. ترکیبات رنگی، فضایی حجیم و درخورِ عظمت کوهستان را خلق کردهاند. بر لبهی نور و سایه، مرزی آشکار از تقابل رنگها نمایان است. با وجود رنگهایی محدود، با دقت در جزئیات، تقریباً تمام رنگهایی که هنرمند به کار برده قابل تشخیص است.
برخلاف تابلوی شب مهتابی در دنیپر، ماه دیده نمیشود. منبع نوری وجود ندارد ولی مکان آن، در بالا و سمت چپ تابلو درک میشود. نوری که رودِ میان دره منعکس میکند از نور ماه نیست، بلکه از قله پوشیده از برف است. کویینجی برای دست یافتن به انعکاس نابی از احساسات و عواطف، پیشطرحی هنرمندانه خلق کرده است.
غروب سرخ
در آثار آرخیپ کویینجی، چون غروب سرخ، غروب با درختان، غروب بر فراز جنگل کاج، غروب در جلگه ساحلی و … موضوع خورشیدِ در حال محو شدن تصویر شده که همهی آنها به طور عمده در سالهای ۱۸۹۸ تا ۱۹۰۸ خلق شدهاند.
ویژگی بارز منظرهی غروب کویینجی، لحن مالیخولیایی و حزنانگیز آن است. استفاده از رنگهای طبیعیِ نارنجی و زردِ روشن که با بنفشِ اشباع کماثر شدهاند، واقعگرایی خارقالعادهای به نقاشی بخشیده است. مرگ تدریجی و پیوستهی خورشید، کنایهای است از چرخه شروع و پایان زندگی. احساس حزن در نقاشیهای کویینجی به کمک میانسایههای رنگی خلق شدهاند که با درآمیختن رنگها در یکدیگر بوجود میآیند.
بار عاطفی آثار کویینجی، بر تجربیات شخصیش بنا شده و منعکسکنندهی نگاه غمآلود اوست که با احساس ناامیدی، بیهدفی و محدودیت غیرقابل انکارِ زندگیِ انسانی درآمیخته است.
در تابلوی غروب سرخ که اثر اصلی از سریِ چرخه خورشیدی است، کرهی آتشین با اقتدار شعلهور است و در حال ذوب شدن جهان را روشن میکند، گویی میخواهد شبِ تازهرسیده را تسلیم خود کند. خلاقیت کویینجی گهگاه عناصر متضاد را باهم میآمیزد: شور و آرامش، ضعف و قدرت، روز و شب، خورشید و ماه. در باور باستان، خورشید به منزله زندگیست و مناظر غروب هنرمند، راوی این افسانههای باستانی.
کویینجی در نقاشیِ زمستان، جنگلی در زمستان را تصویر میکند. برف بسیاری باریده و شاخههای درختان صنوبر زیر بار آن خم شدهاند. هنرمند، نور خورشید را با تمام رنگهای رنگینکمان نشان داده، گویی در تابلو خردههای الماس پخش شده است. کویینجی زیبایی جنگل زمستانی را با صنوبرهای همیشه سبز، سفیدی و درخشش برف به تصویر میکشد. او میخواهد تمام صحنههای فصل را نمایش دهد، برفاب، هوایِ مرطوب و برف که لبههای تمام عناصر نقاشی را در خود حل کردهاند. راحتیِ اجرا در تابلو قابلِ توجه است و به خوبی حال و هوای احساسی و عاطفی خالقش را نمایان میکند.
منابع:
https://russiapedia.rt.com/prominent-russians/art/arkhip-kuindzhi
http://artroots.com/ra/bio/kuinji/arkhipkuinjibio.htm
پینوشتها:
- Arkhip Ivanovich Kuinji
- Autumn impassability of roads
- Lake Ladoga
- On the Island of Valaam
- A Forgotten Village
- Highway at Mariupole
- The Steppe in Blossom
- The Steppe in the Evening
- Ukrainian Night
- The North
- After a Thunderstorm
- A Birch Grove
- Moonlit Night at Dnieper
- The Dnieper in the Morning
- Evening in Ukraine
- Christ in the Garden at Gethsemane
- Dnieper
- Horses Grazing at Night
- A Cloud
- Crimea
- Fog on the Sea
فرم و لیست دیدگاه
۰ دیدگاه
هنوز دیدگاهی وجود ندارد.