فرزاد اديبي: امروز ۱۹ شهريور ۱۴۰۲ با شهرزاد اسفرجاني، بهراد جوانبخت و مهدي سيفي در دفتر مجله‌ي حرفه: ‌هنرمند جمع شده‌ايم تا راجع‌به گرافيک در دهه‌ي ۷۰ صحبت کنيم. ناگفته پيداست که ما نمي‌توانيم رودخانه‌ي زمان را از نوروز ۷۰ تا نوروز ۸۰ برش بزنيم و بگوييم بايد راجع‌به آن يک تکه بحث کنيم. در مورد دهه‌ي ۷۰، وقايعي از دهه‌ي ۶۰ و پيش‌تر هم دخيل‌اند. نکته‌ي بعدي اين است که اصولاً  فرهنگ و هنر بر بستري از اوضاع سياسي، اجتماعي و اقتصادي بنا مي‌شود و اگر بخواهيم درست‌تر داوري کنيم لاجرم بايد به اوضاع سياسي، اجتماعي و اقتصادي آن زمان هم نگاهي داشته باشيم؛ البته به قدر مقدور و بضاعت خودمان. ما تخصص جامعه‌شناسي و اقتصادي و سياسي نداريم و به قدري که مربوط به بحث‌مان باشد به اين حوزه‌ها اشاره خواهيم کرد. دهه‌ي ۷۰ دهه‌ي ويژه‌اي با رويدادهاي خاصي است: ۱۳ سال از انقلاب و سه سال از پايان جنگ ايران و عراق گذشته است و دو سال از انتقال قدرت از رهبري اول به رهبري دوم مي‌گذرد. براي ادامه‌ي بحث پرداختن به تمام اين عوامل  که ريشه‌ي خيلي از رويدادهاي فرهنگي پس‌ از آن را رقم زده است مي‌تواند راه‌گشا باشد. شش سال از دهه‌ي ۷۰ به رئيس‌جمهوري اختصاص دارد که از رهبر مسن‌تر بود. رئيس قوه‌ي مجريه رهبر مي‌شود و رئيس قوه‌ي مقننه، رئيس قوه‌ي مجريه مي‌شود. در چهار سال بعدي دهه‌ي ۷۰، پنجمين رئيس‌جمهور سر کار مي‌آيد که فرهنگي‌ترين دولت در جمهوري اسلامي تاکنون است. اتفاقاتي که در اين دوره رقم زد و سمت‌و‌سويي که به‌خصوص در حيطه‌ي فرهنگي و تا حدي اجتماعي و اقتصادي به کشور داد، مهم است. از اين‌ها که بگذريم و به اجتماع برسيم، مي‌بينيم که در اوايل دهه‌ي ۷۰ هنوز چهره‌ي شهرهاي ايران از جنگي که تحمل کردند خسته و بي‌رنگ است و همان تأثيري که جنگ بر جامعه و اقتصاد گذاشت بازتابش بر گرافيک، مخصوصاً گرافيک تجاري به چشم مي‌آيد. اکثر محصولات بسته‌بندي نداشتند. رقابتي در کار نبود که تبليغاتي صورت بگيرد. قرار بود محصول صرفاً مصرف شود و مواردي از اين دست واقعيت گرافيک تجاري بود. خوب است ادامه‌ي صحبت را خانم اسفرجاني ادامه دهند که اوضاع گرافيک تجاري در آن سال‌ها چگونه بود؟

شهرزاد اسفرجانی: از مجله‌ی حرفه: هنرمند تشکر مي‌کنم که به چنين موضوعي مي‌پردازد، چون جوان‌ترها آن دوره را به ياد نمي‌آورند و اگر ما آن روزها را به يک تاريخ شفاهي تبديل نکنيم، جوان ما اهميت يا محدوديت‌هايي را که افراد آن صحنه متحمل شدند، متصور نمي‌شود. براي همين، نکته‌اي که شما درباره‌ي سال‌هاي دهه‌ي ۷۰ فرموديد، درست است. هر دهه‌اي به‌هر‌حال، حاصل دهه‌هاي گذشته‌ي خودش است اما اين دهه خيلي مجزا بود. ۱۳ سال توقف کامل بود و همه‌چيز به‌نوعي به ضد خودش بدل شده بود. گرافيک به ضد خودش بدل شده بود، به جز گرافيکي که در جنگ بسيار خوب رشد کرد و واقعاً شاهد آثار زيبايي بوديم. به جز آن هيچ توسعه‌اي نداشتيم و رکود و توقفي در همه‌چيز به وجود آمده بود. من مهم‌ترين شاخص‌هاي آن دوره را نوشته‌ام، فکر مي‌کنم بد نباشد ديگر دوستان هم در آن مشارکت کنند؛ البته اگر موافق‌اند و مي‌بپذيرند. اولي به‌نظرم موضوع نياز اقتصادي و توليد و پخش بين مردم بود که کاملاً همه‌چيز را عوض کرده بود. مثلاً در حوزه‌ي چاي، ما به وسيله‌ي کوپن دو يا سه نوع بسته‌بندي چاي مي‌گرفتيم که در ذهن ما تبديل به کدهاي بصري شده بود و  جز آن هيچ چاي ديگري را نمي‌شناختيم. يکي سبز و ديگري قرمز بود، يکي خارجي و يکي داخلي. جنگ که تمام شد برندهاي جديد به صحنه آمدند، يا برندهاي قبل از انقلاب مثل شهرزاد و گلستان هم مي‌خواستند برگردند ولي نمي‌دانستند چطور و از کجا شروع کنند. پس اولين موضوع اين بود که در دهه‌ي ۷۰، گرافيک حاصل نياز و توسعه‌ي بازار بود. به اين دليل به آن بودجه دادند و توجه کردند. هر کسي هر کاري مي‌خواست انجام دهد به گرافيک نياز داشت. از کتاب گرفته تا بسته‌بندي مواد غذايي و هر چيز ديگر. پس اين اولين بخش در ادامه‌ي بحث شما بود. مي‌توان گفت با زيرساخت اقتصادي و نيازي که فرزند آن درخواست بود، گرافيک شکوفا شد. من در سال ۶۸ پايان‌نامه‌ام را با موضوع بسته‌بندي انتخاب کردم، چندتا از استادها قبول نکردند تا استادراهنماي پايانامه‌ام باشند. حتي استادي مرا از اتاقش بيرون کرد و به من گفت من نمي‌دانم تو دنبال چه مي‌گردي! برو دنبال تاريخچه‌ي بسته‌بندي! گفتم استاد ما چيزي به اسم بسته‌بندي نداشتيم، يک پيت حلب داشتيم و يک قوطي چوبي و يک کيسه حنا و سفال. تا قبل از آمدن صنعت چيز ديگري هم در تاريخ ما نبوده. صنعت که آمد مشخص شد بسته‌بندي چه‌کاره است. منظور  اين است که هنوز در سال ۶۸ نياز به بسته‌بندي به عنوان يک پايان‌نامه اصلاً لزومي نداشت و درست در سال ۷۰ من پذيرفته شدم که همان پايان‌نامه را به ثمر برسانم و در سال ۷۱ اولين جايزه‌ي خودم را به عنوان بسته‌بندي صادراتي گرفتم. پس اولين عوامل اقتصاد، توليد و نياز بود که خودش حکم مي‌کرد ما چه کنيم. موضوع دوم ابزارها بودند. کامپيوتر و به دنبال آن ليتوگرافي ديجيتال به وجود آمد و وارد ايران شد. اين ديگر رؤيا نبود که ما فقط نقاشي‌مان را به ليتوگرافي دستي بدهيم. آن چيزي را که توليد مي‌کرديم، مي‌توانستيم به يک ليتوگرافي ديجيتال بدهيم که آن را تفکيک کند. تا قبل از اين دوره ـ‌فقط در دفتر آقاي کاتوزيان دو کامپيوتر اپل وجود داشت‌ـ يک تفکيک‌کننده را يک واردکننده‌ي خصوصي آورده بود که عرض آن ۴۰ سانت بود. ما هر کاري را بايد نهايت در عرض ۴۰ مي‌کرديم. طول آن مهم نبود، يعني مي‌آمديم همه‌چيز را وصله‌پينه مي‌کرديم. آمدن کامپيوتر و ابزارها و اجراي غيرممکن‌ها و البته شکسته‌شدن سدِّ «کار با کامپيوتر»؛ اين سدِّ خيلي بزرگي بود (اگر کسي علاقه دارد مقاله‌ي من با عنوان «اگر جابز نبود ما هم شغلي نداشتيم» را در اين‌باره بخواند). خودم به شکل اتفاقي نزد استادم کامپيوتر ياد گرفتم و وقتي از آن‌جا بيرون آمدم با موجي از مخالفت رو‌به‌رو بودم. يادم مي‌آيد با هومن مرتضوي به دفتر استادي رفته بوديم که پوستري زده بود و کنارش نوشته بود: «اين پوستر بدون کامپيوتر مکينتاش طراحي و اجرا شده است»! يادمان نرود که اولين بارقه‌هاي کامپيوتر فونت بود. گرافيست‌هاي جوان ما مثل مسعود سپهر که توانستند فونت‌هايي را به وسيله‌ي کامپيوتر اجرا کنند که حتي تصور آن براي ما غيرممکن بود. دو موضوع را گفتم و نوبت صحبت را به دوستان بعدي مي‌سپارم، اما خواهشم اين است که اگر اين شاخصه‌ها را مي‌پذيرند، درباره‌ي اين‌که چطور اقتصاد و توليد مادر نياز ما به گرافيک شد و دوم چطور ابزارها کمک کردند و نگاه گرافيست‌ها را متحول ساختند، نظرشان را بگويند.

برای دسترسی به محتوای کامل روی دکمه زیر کلیک کنید.