به پیروی از آنچه حمید هامون در اواخر فیلم میگوید، میتوان تصور کرد که جهان آرمانی مهرجویی جهانی است که در آن «همهجا صلح و آشتی؛ همهجا عشق و صفا» حاکم باشد. چنین جهانی درست در رؤیای پایانی هامون بروز و ظهور پیدا میکند، آنجا که همهی خویشان و دوستان و آشنایان حمید او را حلقه کرده و خیالش را بابت همهچیز راحت میکنند: مامان هست، مهشید همچنان عاشقش است، دسیسههای پشتپردهی اقوام و آشنایان شایعهای بیاساس بوده، نیازی نیست بابت بدهیهایش نگران باشد، دکتر حالش را خوب خواهد کرد، و حتی دستگاههای آنالیز خونی که او مأمور فروششان بوده همه بهطور کامل و بهقیمت فروش رفتهاند! نمود بیرونی این جهان آرمانی مملو از صلح و آشتی، و عشق و صفا، به گواه آنچه در تصویر آمده، یک ضیافت است؛ به بیان دیگر، جشن، بزم، یا سور کاملترین فرمی است که آن ایده میتواند به خود بگیرد. همه گرد بساط یا سفرهای رنگین جمع میشوند. یا، در خوانشی که احیاناً ظرافتهای هستیشناسانهی بیشتری دارد، در مورد این سفره باید گفت این آنها نیستند که دور سفره جمع شدهاند؛ این سفره است که آنها را گرد هم جمع کرده است. سفره یکی از لوازم جشن نیست؛ سفره خودْ عین جشن است: با هم خوردن و با هم نوشیدن و وقت را با هم دور بساطی چنین به خوشی گذراندن؛ یک تجربهی اشتراکی ناب.۱ اما رؤیایی چنین که میتواند برای کسانی خودْ همان معنای زندگی در تمامیت آن باشد بدل به کابوسی میشود، وقتی تندبادی، که احتمالاً تندباد واقعیت است، میوزد و طومار این بساط رنگین را درهم پیچیده، صلح و صفا و عشق و آشتی را به همراه حلقهی دوستان و آشنایان با خود میبرد.
در یکی از روایتهایی که میتوان به سیاق معمول منتقدان ادبیـ سینمایی از فعالیت حرفهای مهرجویی ارائه کرد، فرایند تحول آثار او، که میتواند بر تحول وجودی خود او نیز دلالت کند، در گذاری تقریباً پانزدهساله تجسم یافته است: از سفرهای رنگین که در هامون با تندبادی جمع شد به سفرهی رنگین دیگری که سالها بعد در مهمان مامان بهصورت دستهجمعی، در فرایندی عمیقاً همدلانه و همیارانه، پهن گشتــ گذاری از ناکامی در تحقق یک رؤیا به موفقیت در برآوردن یک میل و آرزوی سوزان، سفری که از جمله میتواند بیانگر رسیدن مهرجویی به نوعی آشتی یا دستکم سازگاری با خویش در گذر ایام نیز باشد.۲ کل فیلم مهمان مامان شرح فراهمآمدن بساط شامی کمابیش باشکوه است که همهی کسانی که دورش نشستهاند در شکلگیری آن سهمی درخور داشتهاند، در حالی که فیلم هامون از همان صحنههای ابتداییاش تصویرگر از هم پاشیدن یک زندگی در قالب از هم پاشیدن ملزومات تهیهی یک سفره است. در آن صحنهی خاص، هامون با بیملاحظگیاش بساط بالقوهای را که در دست خدمتکار خانه است (ماست و سبزی و ماهی و هندوانه و غیره) پخش پلهها میکند و این ملزوماتِ سفرهای که هرگز شکل نمیگیرد نهایتاً روی تابلوی آبسترهای شتک میزند که خودش در اصل بهعنوان یکی از جلوههای اعلای مدرنیسم هنری حاصل کنار هم قرارگرفتن اجزای پراکنده است، اجزایی که همچون آواری، از پس وقوع انفجاری در جهان سنت و گسسته شدن پیوندهای سابقاً ارگانیک، بر جای ماندهاند. این صحنه همچنین نمایانگر ایدهی «آشوب»، یا کائوس، بهعنوان یکی از اصلیترین ایدههای شکلدهندهای است که نمودهای بصری آن جابهجا در آثار مهرجویی مشاهده میشود، آشوبی که در قرائتی تفسیرگرانه گاه عملاً در ترادف با مدرنیته و در تضاد با سنت بهعنوان مظهر کاسموس یا فوزیس به معنای نظم و هماهنگی قرار میگیرد. سکانس مورد اشاره افزون بر این، تصویرگر آشوبی چندوجهی نیز است: از خانهای بههمریخته با کارتنها و اثاثیهی نچیده تا کیسهی زبالهی پارهشده، پلکان نقاشیشده با ماست و ماهی و سبزیِ ریخته، و سهچرخهی خرابشدهی علی. کارنامهی حرفهای مهرجویی میتوانست طور دیگری باشد. هرچند او در دو سه فیلم پس از هامون نیز بهنحوی جزئیتر زوایایی از جهان آن فیلمِ برنامهگذار را روشن کرد، اما با خلق جهانهایی که اکنون آشکارا آرامتر و بسامانتر از جهان بیقرار هامون بودند، دیگر هرگز در کُنه جهان مزبور فرو نرفت و در سودازدگیـ تبزدگی آن جهان عمیق نشد. اگر چنین میکرد، احیاناً تصویر ما از او، خوب یا بد، تصویر یک فیلمساز مدرنیست اصیل، سرسخت و تسلیمناپذیر میبود همچون سایر فیلمسازان بنام مدرنیستی که بهویژه از دهههای پنجاه و شصت سینمای جهان میشناسیم. مهرجویی اما گام به گام از جهان فیلم هامون و مدرنیتهستیزیِ مدرنیستیِ موجود در آن فاصله گرفت و به جهان آشتیجویانه، بزمآگین، خودمانی و سنتگرایانهترِ فیلم مهمان مامان نزدیک شد؛ در اینجا غلبه بر بیگانگی و گسستِ مدرنیستی دیگر نه به شیوهی فردگرایانهی فیلم هامون از طریق توسل نیمبند و ناکام به راهحلهای اگزیستانسیالیستی، عرفانی و متافیزیکی، که از طریق همباشی و مشارکت همگانی و ملموس در فرایندهای جشنوار با محوریت خوردوخوراک اتفاق میافتد. با این حال، در روایت نوشتهی حاضر، دور شدن مهرجویی از هامون و رسیدنش به مهمان مامان نه یک گسست، بلکه نوعی دور شدنِ ناگزیر از یک نقطهی عزیمت است؛ سفری است تماشایی و پرماجرا از یک مبدأ به یک مقصد.
فرم و لیست دیدگاه
۰ دیدگاه
هنوز دیدگاهی وجود ندارد.