
معرفی مقاله:
در مقالهی حاضر، گفتوگوی سرافین گارسیا ایبانز را با آنتونی تاپیس خواهید خواند. تاپیس در این مقاله به نگاه و تعریفش از هنر میپردازد. ایبانز به ویژگی کارهای او میپردازد و نهتنها به موضوعات و فرم آثارش نگاهی دارد بلکه به تحلیل آثار فیگوراتیو و انتزاعی او نیز پرداخته و تأثیرات هنر چین و مصر را در آنها بررسی میکند. از مهمترین عناصر آثار تاپیس، متریالی است که او برای خلق آثارش استفاده میکند که این نیز موضوع بحث دیگری میان او و ایبانز در این مصاحبه است.
.
بخشی از مقاله:
كاهش دادن هنر به یك فرمول بسیار دشوار است و میتوان گفت هركس تعریف خود را از هنر دارد. تعریف شما از هنر چیست؟
برای من هنر سیستمی است كه تغییر دادن روش نگاه كردن مخاطب را ممكن میكند و او را به تأمل در عمیقترین سطوح واقعیت راهنمایی كند. هنرمند مثل یك عارف است. هریك از این دو كار خود را می كنند اما منظور نهایی هر دوی آن ها رسیدن به نوعی روشن بینی درونی است كه از طریق آن می توانند به اعماق واقعیت رسوخ كنند. برای من هنر چنین معنایی دارد.
منظور شما از كلمهی «واقعیت» كه اغلب از آن استفاده میكنید چیست؟
وقتی از واقعیت سخن میگویم همیشه به اساس و جوهر چیزها میاندیشم. عمق در یك منطقه دور و غیر قابل دسترس قرار ندارد. بلكه در زندگی روزمره ریشه دارد. این را من از متفكرین بزرگ و ببیش از همه از فیلسوفهای شرق آموختهام كه خرد واقعی را (كه من از آن بسیار دورم) تلاقی سامسارا (دنیای عادی) و نیروانا (واقعیت ژرف) میدانند. تماس با واقعیت به معنای پرتاب كردن خود به ماورا یا جایی دیگر نیست بلكه به نحو كامل و عمیق مستحیل شدن در محیط اطراف خود است. این واقعیتی است كه تنها جسمی و یا تنها معنوی نیست بلكه هم زمان هر دوی آنهاست.
آیا اثر هنری پیام دارد؟
آیا خود وسیله یا رسانه پیام نیست؟ این بحث همیشه بوده است. روشی كه چیزها ارائه میشوند، بخشی از پیام است. من هم مانند اغلب نقاشان فیگوراتیو میتوانم طبیعت بیجانی با سیبها نقاشی كنم. اما این كار را به نحوی انجام میدهم كه با آنچه میخواستم بیان كنم سازگار باشد. یعنی آن را به شیوه خود میكشم. شاید ـ به جای كشیدن سیب ـ یك گرداب یا جهانی متلاطم، یا تأثیری از مادهای زنده و ارگانیك را نقاشی كنم. نقاشی شیوهی تفكر هنرمند و دریافت او از واقعیت را بیان میكند. این نوع واقعیت از كار برخی از نقاشان معاصر دور نیست. امروز ما امكانات فنی تازهای داریم اما برخی از آنها بسیار سادهاند. مردم خیال میكنند كامپیوترها ماشینهای جدید و نیروی فنآوری میتواند واقعیت را با دقت و وضوح بیشتری بازآفرینی كند. تجهیزات من بسیار فروتنانه است و به قلمویی منحصر میشود كه موهایش تقریباً ساییده شده. همیین سادهترین ابزار میتواند عمیقترین احساسات را بیان كند.
ادبیات از كلمات موسیقی از صداها، معماری و مجسمهسازی و نقاشی از ماده استفاده میكنند. آیا این به معنای آن است كه میان این اشكال مختلف بیانی، مرزهای عبورنكردنی وجود دارد؟
اگر با تجربهی خودم بخواهم بگویم، نه. اینها طبقهبندیهای آكادمیكی هستند كه بر اثر جبر عادت متداول شدهاند. من گاهی احساس میكنم كه به شاعران بسیار نزدیكم. گفته میشود كه برخی نقاشیهای من استعارههای شعرگونهاند. گاهی دیگر به موسیقی نزدیك میشوم. وقتی با مواد شكننده كار میكنم و آنها ترك میخورند، صدایی موسیقیایی تولید میكنند. همچنین به من میگویند كه آثار نقشبرجستهام به مجسمه نزدیكاند. در واقع من عمداً در این سه عرصه كار میكنم. امروزه مرزهای مشخصی كه نقاشی مجسمه و سایر اشكال هنری را از هم جدا میكرد، بیش از پیش رنگ میبازند.
نقاش یا نقاشان مورد علاقه شما چه كسانی هستند؟
نقاشان مورد علاقهی من آنقدر زیادند كه دادن فهرستی از آنان ملالآور است. من خود مجموعهدار كوچك اما فوقالعاده مشكلپسندی هستم كه دوست دارم كارهای نویسندگان، نقاشان و مجسمهسازان مورد علاقهام را در اطرافم داشته باشم. به طور كلی باید بگویم هنر مصر و چین و نقاشیهای تأثیرگذار دورهی سونگ و یوان، و همچنین هنر آفریقایی و پیش كلمبیایی بهشدت مرا تحت تأثیر قرار میدهند.