«اکنون نوشتن برای ما تبدیل شده است به «مازاد نوشتن». اما مازاد همیشه متضمن زیادتیِ چیزها نیست. بلکه بر خلاف، ممکن است به دلیل فقر چیزها باشد. بدین ترتیب «مازاد نوشتن» دربارهی موضوعی، آن هم به گونهیی که «موضوع» عریان و ناب مورد هدف قرار گیرد، در واقع، ننوشتن دربارهی آن است.» امیرهوشنگ افتخاری راد در این یادداشت کوتاه به مسئلهی شکاف عظیم و بنیادی که میان فهم ما از برخی موضوعات ناب و ادبیاتی که پیرامون آنها تولید شده است سخن میگوید. در این میان «مواجههی سنت و مدرنیته» یکی از مصادیق اصلیِ این وضعیت است و هر گونه نوشتنی دربارهی مواجههی سنت و مدرنیته یا سنتز این دو امروز برای ما تبدیل به «مازاد نوشتن» شده است. نگارنده برای تأکید بر شکاف عمیق میان درک ما از این مواجهه و ادبیاتی که پیرامون آن در دست داریم، تزهایی دربارهی مواجههی سنت و مدرنیته در صدر مشروطه، مسئلهی روشنفکری دینی در ایران، و برخی مظاهر تجربهی مدرنیته در تاریخ فلسفهی جدید غرب و تمایز آن نسبت به تجربهی مدرنیته در ایران، و بلاخره مواجههی ما با غرب ارائه میدهد. به گمان او شعر، نقاشی، معماری و موسیقی گونههای هنری هستند که مواجههی سنت و مدرنیته در اندیشهی ایرانی در آنها متجلی شده است.
بخشی از متن:
۱) اکنون نوشتن برای ما تبدیل شده است به مازاد نوشتن. اما مازاد همیشه متضمن زیادتی چیزها نیست. بلکه برخلاف، ممکن است به دلیل فقر چیزها باشد. بدین ترتیب مازاد نوشتن دربارهی موضوعی، آن هم بهگونهیی که موضوع عریان و ناب مورد هدف قرار گیرد، در واقع، ننوشتن دربارهی آن است. این آرزوی هوسرل بود که میخواست چیزها را بلاواسطه ادراک کند. اما نوشتن دربارهی موضوعی بهگونهای عریان، نوشتن دربارهی آن است، موضوعی چون “مدرنیته و سنت”، “چه باید کرد ؟” و عباراتی از این دست, تمام پُرگوییها دربارهی چنین موضوعی معطوف به وجود شکافی است که اغلب با مازاد نوشتن میل داریم پوشانده شود، خواه شکاف بین سنت و مدرنیته، خواه شکاف در سیاست، خواه شکاف در خود فقیر بودن چیزها.
۲) هر متفکری – آگاهانه و نا آگاهانه – به اصل موضوعهای باور دارد، گاه با فلسفهورزی میخواهد این باور را بپوشاند و گاه با عریانی از آن دفاع میکند.
۳) هر تفکری، در واقع، از همان چیزی به شکاف میانجامد که خود روزگاری با آن به نقد تاریخ آن چیز برآمده بود. هر تفکری، در واقع، سویهی منفی خویش است.
۴) هر گونه نوشتی دربارهی مواجهه سنت و مدرنینه یا سنتز این دو، برای ما، امروزه تبدیل به “مازاد نوشتن” شده است. تمام پُرگوییها معطوف به چالش میان سنت و مدرنیته است. تن حاکم اغلب میل دارد چنین چالشی، نادیدنی شود. ایدئولوژی به عنوان ابزاری برای پوشاندن شکافها به کار گرفته میشود، همچنان که متدهای مربوط به آگهیهای تبلیغاتی و روشهای فستفود و راحتالحلقومی به کار گرفته میشوند. در چنین شرایطی، خود نوشتن (یا به عبارتی “مازاد نوشتن”) نیز کارکردی همچون آگهی تبلیغاتی به عنوان راهحل معضلات پیدا میکند.
۵) از صدر مشروطه، ما با سه پارادایم سنت و مدرنیته مواجه بودهایم که همچنان تکرار شدهاند اما هیچکدام از این سه پارادایم راضیکننده نیستند، اکنون از آنها اشباع شدهایم:
* پارادایمی که خواهان مشروطهی صرف بود، به طوری که سویهی غالب با مدرنیته، به تعبیری سکولارشدن امر قدسی بود (نمایندگان آن آخوندزاده و طیف عظیمی از روشنفکراناند).
* پارادایمی که خواهان ترکیبی از هر دو بود. به عبارتی سازگاری اسلام با ارزشهای جهانشمول غربی. (نمایندگان آن مستشارالدوله و میرزا ملکمخان بودند، بعد میرزا حسین نائینی، بعدتر جریان موسوم به روشنفکری دینی) و پارادایمی که خواهان مشروطهی مشروعه بود. به عبارتی وجه غالب با نص سنت بود از شیخ فضل الله نوری به عنوان نمایندهی آن میتوان نام برد)
در هر دو پارادایم اول، هم گرایشهای سوسیالیستی به چشم میخورد و هم لیبرالیستی.
۶) روشنفکری دینی از نقطهنظر بازی زبانی ویتگنشتاینی قابل توجیه است. اما حتی اگر تناقض موجود در روشنفکری دینی به معنای شکاف سنت (به تعبیر آنها: دین) و مدرنیته در نظر گرفته شود، یعنی روشنفکری دینی را نمود این شکاف بدانیم، باز باید تأکید کرد که وقتی این پارادایم معطوف به کسب قدرت شود، دچار نقض غرض شده است، چرا که باید در مقام حاکمیت این شکاف را پُر کند، یعنی همان ماهیت خود را بپوشاند.
۷) اتاق قدرت سوژههایی را که میل دارند به آن وارد شوند، عریان میکند. هنگام ورود به آن باید عریان شد زیرا قدرت در حکومتهای مدرن فارغ از ایدئولوژی سوژهها دربردارندهی صورتبندی طرح و برنامهریزی است. بدین اعتبار، تن حاکم مفهومی است مدرن که اخلاق و سیاست خود را حاکم میکند، نه اخلاق و سیاست سوژهها را. …