ویلیام اگلستون (William Eggleston) یکی از غریبترین عکاسان دنیاست. بخصوص در دورانِ زمانی خودش، غرابت آن پیامد غرابت بیش از حد آن است. به قدری ساده و دمدستی است که در ارزش آن شک میکنیم. محتوای کار اگلستون “هیچ” است و همه دشواریها از درک، مواجهه و ارزیابی این “هیچ” برمیخیزد. عکاسانی از نوع اگلستون و رابرت ادمز، تا میتوانند از همه چیز میزنند و عکس را به شکلی کاهشی میآفرینند نه افزایشی، در کمتر عکاسی، روزمریها چنین معضل آفریناند. درباره ویلیام اگلستون متنهای زیر را مطالعه کنید:
مقالهی «طرح یک نمایش» به قلم توماس وِسکی و ترجمهی حمیدرضا کرمی
.
مقالهی «راهنمای ویلیام اگلستون» به قلم جان سارکوفسکی و ترجمهی نیما ملکمحمدی:
یک بار شنیدم که ویلیام اگلستون در جایی گفته است. موضوع ظاهری عکسهایش چیزی بیش از بهانهای برای گرفتن یک عکس رنگی نیست– یعنی همان موضع دگا. من حرف او را باور نمیکنم. اما میتوانم باور کنم که چنین طرز تفکری، یا وانمود به داشتن چنین طرف تفکری، به نفع او باشد. از نظر من، عکسهایی که در این کتاب چاپ شدهاند. دربارۀ خانه و مکان عکاسشان هستند. در هر دو معنای مهم کلمه؛ حتی شاید بتوان گفت دربارۀ هویتِ عکاسشان.
.
«از هر چیزی میتوانی عکس خوب بگیری» گفتوگوی ریچارد وودوارد با ویلیام اگلستون:
ویلیام اگلستون: یکی از محرکهایم رابرت فرانک بود. وقتی او نمایشگاهی از کارهایش در MOMA [در سال ۱۹۶۲] گذاشت، من هم آنجا بودم. عکسهایش روی دیوارها نشست نکرده بودند؛ اما در کتاب چرا. آن زمان خودم شدیداً درگیر فرمگرایی بودم. اصلاً نمیفهمیدم کارها دربارۀ چی هستند. حدود یک سال این کتاب را مطالعه کردم. یادم میآید در نمایشگاه از این که این عکسها آمریکایی هستند به نوعی شوکه شده بودم. من کارتیه برسون را تحسین میکنم و فکر میکنم که جذب رمانتیسم اروپایی «لحظه قطعی» شده بودم. تا آن زمان نفهمیده بودم که فرانک چه هنرمند فوقالعادهای است.
.
مقالهی «دوربین بیرحم» به قلم توماس وِسکی و ترجمهی حمیدرضا کرمی:
حدود نیمههای دهۀ شصت، نیمههای شب، ویلیام اگلستون، در یکی از آن اولین لابراتوارهای ماشینی ظهور و چاپ رنگی میایستاد و صدها عکس رنگی را که پس از ظهور بر روی حلقههای پایانناپذیری از کاغذ چاپ و از دستگاه خارج میشد، تماشا میکرد. شاید چنین دیدارهای بیشماری، توجه و هوشیاری اگلستون را نسبت به دنیای تصاویر و برخورد ساده، بیتکلّف، و آماتوری برمیانگیخت که تودۀ مردمی که او عکسهای فوریِ سردستیشان را نیمهشبها در این لابراتوار ظاهر و چاپ میکرد، پیش میگرفتند. برای اگلستون، این رویارویی با پیشپاافتادگیِ بصری، در مجموع، تجربهای هیجانانگیز و فراموش نشدنی بود که در عین حال میرفت تا بدل به پایۀ مهمی برای آثار بعدی او شود.