سال گذشته و در پی اتفاقات جنبش «زن، زندگی، آزادی»، میدان هنر تجسمی در تهران، واکنشی نشان داد که شاید در هیچ یک از حیطههای هنری دیده نشد. این میدان که پیشتر بحرانها، تضادها و درگیریهای درونی خود را داشت، پس از شروع جنبش عملاً به تعطیلی کشیده شد؛ گالریها که در روزهای اول در همدلی با معترضان فعالیتهای رسمی خود را متوقف کردند درهای خود را باز نکردند، بیانیهای مشترک ننوشند و تصمیمی جمعی نگرفتند. انجمنهای هنرهای تجسمی و هنرمندان این میدان نیز میز مشترکی برای گفتوگو نداشتند و نمیتوانستند پیرامون ایدهها، وظایف، توان و قابلیتهای خود صحبت کنند و مسیر خود را روشن کنند. آنچه باقی ماند دعواها در فضای مجازی و واکنشهای فردی و اتمیزهی افراد بود. ایمان افسریان و علیرضا رضاییاقدم در گفتوگو با محسن گودرزی، جامعهشناس، تلاش کردند با پیشکشیدن مفهوم «شهروند عاصی» و جامعهی از هم گسیخته که گودرزی در چند سال گذشتهْ در مقالاتی آنها را شرح و بسط داده است، توضیحی برای اتفاقات میدان تجسمی بیابند. این گفتوگو در دفتر نشریهی «حرفه: هنرمند» ضبط و تهیه شده است.
ویدئویی که مشاهده میکنید در دو بخش تهیه شده است.
بخش اولِ گفتوگو
بخش دومِ گفتوگو
زهرا ایرانی صفت –
با سلام
در بخش اول ” شهروند عاصی” چون محور اصلی
درسمت آقای گودرزی، جامعه شناس با مطالعات آماری و میدانی بود ، مباحث روشن تر و دارای نتیجه و جمع بندی بهتری بود … اما در بخش دوم “هنرمند عاصی ” هر سه سوی گفتگو کلا به غیر از مثال زدن و آوردن نمونه های محدود… هیچ اشرافی به موضوع – نقد و تحلیل نظری – نداشتند … البته به آقای گودرزی ایرادی نیست چون اصلا در حوزه جامعه شناسی هنر بخصوص ایران مطالعه و تحقیقی ندارند … اما خود آقایان اقدم و افسریان هم تحلیل نظری و توضیحی تا حدود جامع و نظری در مورد جامعه هنری و هنرمندان و دانشجویان و اصحاب هنر تجسمی و نقاشی ندارند – به غیر از جزئیاتی در حد مثال و یا کنش های فضای مجازی ، بنابر این بحث معلق ماند … شاید نشان دهنده این باشد که ، اگر چه در دوره جمهوری اسلامی با تاسیس دانشگاههای مختلف مانند آزاد و مدرس و جامع کاربردی و … جمعیت و خروجی کمی رشته های تجسمی افزایش یافت … اما به لحاظ کیفی عموما نه استادان و بالادستی های این رشته ها و نه جوانان و فارغ التحصیلان آن… بیشتر به کار عملی گرایش و کمتر اهل مطالعه و تفکر نظری هستند (برعکس اروپا و امریکا که نظری و عملی به صورت ترکیبی در مباحث آکادمی گنجانده شده است ) بخصوص در بین رشته های تجسمی، نقاشی از کمترین توان تفکر نظری و سرانه مطالعاتی -حتی دانشجویان و بعضا استادان قادر به نوشتن یک صفحه توصیفی در مورد یک اثر نیستند – دارند . بنابر این هنرمند تجسمی امروز جامعه ما نه در مقام “هنرمند عاصی متفکر تحلیل گر و منتقد و تولید کننده اثری ماندگار” ، بلکه ترکیبی از… هنرمند منفعل برج عاج نشین خارج گود و یا در حد هنرمند فرصت طلب ، نق زن ، متوقع ، حسود ، از خود راضی ، حریص، کپی کار یا هوچی و مخرب و فرو خفته …- چون عموما در حوزه نظری و تفکر و اخلاق عمومی و حرفه ای ضعیف هستند- باقی می مانند!! البته این وضعیت وانموده و آینه روبروی است از حاکمان و متولیان نظام اسلامی … بقولی از کوزه همان تراود که در اوست !
اما در کل هر دو بخش برای من جالب و دارای نکات ارزشمندی بود … جای تقدیر از حرفه هنرمند ( آقایان افسریان و اقدم ) است . زیرا در این موقعیت شکننده جامعه و فضای هنرهای تجسمی، ایجاد فضای گفتگو و تحلیل مغتنم است.
سپاس