بخشی از متن:
اگر هنوز تکلیف خودمان را با پاپآرت معلوم نکرده باشیم ـ یعنی اگر پاپآرت را دوست نداشته باشیم ـ درک و پذیرش برخی کارهای تناولی در نمایشگاه اخیرش در گالری بورگز مشکل میشود. تناولی از هنرمندان پاپ تمامعیار نیست، اما وجوه اشتراکی با این هنرمندان دارد.
باید پیش خود مشخص کنیم هنرمند نسبت به رسانهاش تا چه اندازه آزادی دارد. آیا باید به رنگ و قلممویش بچسبد یا میتواند از بریدههای مجلات، و یا حتی احتمالاً از اجسامِ صُلب مثل پنکه برقی یا تشک خوشخواب، هم در کار خود استفاده کند. «واریاسیونهای آفتابه ایرانی» پرویز تناولی نمونهای از این دست است. این همبندی یا اَسامبلاژ (نمیتوانم نام نقاشی بر آن بگذارم) متشکل است از یک آفتابه به اندازه طبیعی در وسطِ یک قالیچه واقعی دو متری و یک ظرف لوزیشکل که تا نیمه با تخمه کدو پر شده است.
حاشیه این کار را نقاش واقعاً نقاشی کرده و هر شکل و حالتی از آفتابهها را، با لوله و بیلوله، با دسته و بیدسته، کشیده است. جز در مورد حاشیه، که هرکس با حداقلِ آموزشهای هنری میتوانست آن را بکشد، بهسختی میتوان ادعا کرد تناولی برای اجرای ایدههایش از مهارتهای خود در مقام نقاش/ مجسمهسازی ورزیده بهره برده است. ممکن بود هر آدمی، حتی یک نجار، این «تابلو» را سرهم کند. اما شاید یکی با صدای بلند بگوید تناولی ایدهای نو داشته، و تنها چیزی هم که مهم است همین است. او سه چیز بهظاهر بیربط را کنار هم گذاشته ـ آفتابه، قالیچه، تخمهکدو ـ تا بیهودگی و تکرار شکلهایی از زندگی را نشان دهد، تا نشان دهد این چیزها چه نقشی در زندگی برخی آدمها بازی میکنند. من به سهم خود این شوخطبعی تناولی را میستایم، اما در اینجا میخواهم از کسانی حمایت کنم که معتقدند نقاش باید به همان تیوبِ رنگ و بوم خود بچسبد.
به کارگیری اشیاء معمولی و بهرهگیری از تداعیهای معنایی که اینها برمیانگیزند تا ایدهها و مفاهیم را بسنجند، و اشارهای به جنبههایی پوچ از این دنیا کنند، یا طنزِ ذاتی موجود در برخی موقعیتهای خاص را توضیح دهند، همگی خیلی خوب و جذاب است؛ اما اگر قرار باشد مسئله ذوق هنری را در ترکیب رنگها نادیده بگیریم، هر آدم شوخطبع یا هر فیلسوفی هم میتواند از عهده این کار به خوبی برآید. ممکن است هنر هشتمی هم داشته باشیم برای نقاشانِ بیعمل، به نام «هجو بصری». …
۰ دیدگاه
هنوز بررسیای ثبت نشده است.