
متجاوز از چهل سال است که یک کاری از رامبراند که یک باسمه چاپ روسی است روبروی میز کار من قرار دارد. به اعتقاد من در این چهره رازی است. که سالهاست مرا بخود مشغول ساخته. چهل سال است که مرا برای جستجو و یافتن این راز مسحور کننده به کنکاش و جستجو واداشته است. راز و جوهر غریبی که در بسیاری از آثار هنری هنرمندان بزرگ جهان وجود دارد. مثلاً در تابلو «لبخند ژکوند» کار لئوناردو داوینچی، «مجسمه موسی» اثر میکل آنژ و «رقاصه» کار دگا. همچنین در چهرههای رامبراند، طبیعت بیجانهای موراندی، طراحیها و مجسمههای جاکومتی. و نیز در آثاری چون سمفونی «رکوئیم (مرثیه)» موتسارت، کتاب «بینوایان» ویکتور هوگو یا «بوف کور» صادق هدایت.
شاید این راز همان جان (flash) که از جان هنرمند برخاسته، باشد که ضرورتاً عینی نیست و به اشکال مختلف گفتاری و نوشتاری و موسیقائی به مخاطب منتقل میشود که بسیار حائز اهمیت است.
بنابراین میبینیم که امروز وارث آثار بسیار ارزشمندی (همچون آثار رامبراند) هستیم که بایستی آنها را درک کنیم و پاس بداریم.
در نمایشگاه اخیر من تعدادی کار در ستایش و پاسداری استاد بزرگ رامبراند نقاش هلندی، نقاشی که همیشه کارش روبروی میز کارم بوده است، به نمایش درآمد. که یکی از آنها را در این صفحه میبینید. این کارها در واقع ستایش شاگرد است از استاد. قصد کپی کردن و یا شباهتسازی از کار استاد نبوده است. نه بخاطر اینکه در برگردان آن موفق نبودهام بلکه اعتراف میکنم در صورتیکه میخواستم برگردان هم انجام دهم باز به انجام آن قادر نبودهام. و خوب میدانم که کپی کردن از کار چنین استادی لااقل کار من نیست. شاید من بتوانم فقط شاگرد خوب ایشان باشم.