یک نقاشی از آنتونیو لوپز گارسیا / آنتونیو لوپز گارسیا؛ دستانی آهسته و پیوسته / جف اگرز / سارا نیلی

دستانی آهسته و پیوسته / جف اگرز / سارا نیلی

فیلم «رویای نور» (Dream of light) مستندی که ویکتور اریس در توصیف نگرش آنتونیو لوپز گارسیا و روش کاری وی ساخته‌است را شاید دیده باشیم. فیلم، تلاش سخت‌کوشانه‌ی لوپز را در نقاشی از میوه‌ی درختی در حیاط خانه‌اش به نمایش می‌گذارد.

وقتی علت کم‌کاری نقاش را می‌پرسیم، لبخندی می‌زند و می‌گوید: «از روی فروتنی نیست که بیشتر از چند نمایشگاه نداشته‌ام. پیکاسو (به‌طور نمونه) سرعت عمل زیادی داشت، خیلی هم عالی است که سریع کار کنی. اما اگر چون من بازدهی چندانی نداشته باشی، واقعیت امر اینطور می‌شود که تنها می‌توانی بگذرانی، زنده بمانی و کارت را ادامه دهی. البته من هم برای پیش از این تلاش مضاعفی نکرده‌ام. به نمایشگاه‌های بیشتر هم نیازی ندارم، از همین روند راضی هستم.»

آثار لوپز گارسيا با سیری آرام و سنجیده، به‌دور از هیاهوی روز بازار هنر و با نیرویی مرموز به‌پیش می‌رود. این شیوه او را می‌توان در آثار نوستالژیک «کاسه دستشویی» و «میز شام» بازشناخت. حتی در نماهای بازی که از مادرید کشیده، این ویژگی بارز است. جزئیات این مناظر شهری با چنان ظرافتی کار شده‌اند که اگر از نزدیک بر آنها متمرکز شویم، خطوط مدادی که برای نشانه‌گذاری دقیق طبقات هر ساختمان توسط نقاش کشیده شده قابل ردیابی است.

لوپز گارسیا دوست دارد سه‌پایه‌اش را در مقابل سوژه خود بگذارد و درست روبروی آن قرار گیرد. حال این سوژه، دورنمایی از شهر باشد و یا يخچال خانه‌اش، تفاوتی نمی‌کند و بر روی برخی از این سوژه‌ها به‌طور جسته‌وگریخته، گاه سال‌ها کار می‌کند.

نمونه مسلم این موضوع دو مجسمه چوبین و غول‌آسای او با عنوان Humbrey Myer است، کار بر روی این دو مجسمه از سال ۱۹۶۸ آغاز شد، اما در نمایشگاه سال ۱۹۹۴ که در MFA برگزار شد هم‌چنان ناتمام به نمایش گذاشته شدند. خود او در توضیح می‌گوید: «از آن‌دست چیزهایی نیست که بتوان آن را مدیریت کرد؛ دوست داشتم که سریع‌تر کارها را پیش می‌بردم، ولی از عهده من خارج است، دلم می‌خواست نمایشگاه‌های بیشتری برگزار می‌کردم و بیشتر پول داشتم. همه‌چیز در این صورت بهتر می‌بود. اما این مسائل دست من نیست.)

لوپز که فرزند کشاورزی از اهالی شهر تولسو است، هیچ‌گونه شکایتی ندارد، زندگی خوبی هم برای خود دست‌وپا کرده است. اسپانیای دوران جوانی لوپز گارسیا، در سلطه ژنرال فرانسیسکو فرانکو، پاکسازی شده بود. به اقتضاء چنین فضایی ، وی از جریانات هنری چون پاپ آرت‌، و نقاشان «آبستره اکسپرسیو»ی که در دهه ۵۰ و ۶۰ در نواحی دیگر قد برافراشته بودند، مهجور و بی‌خبر بود؛ در دورانی که اندی وارهول کنسرو سوپ می‌کشید، لوپز گارسیا از تکه‌های پارچه مجسمه می‌ساخت و طبیعت بی‌جانی از یک گنجه می‌کشید.

مدیر موزه رینا سوفیای مادرید -خانم الويرا كامارا- در توصیف آن دوران می‌گوید: «کارش را در دوره‌ای آغاز کرد که رئالیسم‌، جریان باب‌روز آن زمان محسوب نمی‌شد، اما لوپز وفادار به دیدگاه‌های خود ادامه داد و زندگی و نقاشی را در سایه اعتقادات خود پیش برد و به مرور در پرتو هم‌زیستی با آثارش و در کنار مطالعه و استمرار کاری بر شهرت او افزوده شد.»

باید اذعان کرد که او در این دوران چندان هم نادیده گرفته نمی‌شد؛ در سال های ۶۸ – ۱۹۶۵ نمایشگاهی در نیویورک برگزار کرده بود، اما به گفته خود وی، تا پیش از نمایشگاه انفرادی که در ۱۹۸۰ از آثار او -به یاری منتقدان اسپانیا- برپا شد، مورد استقبال قابل توجهی قرار نمی‌گرفت. رابرت هیوز در تایمز در ۱۹۸۶ لوپز گارسیا را بزرگترین رئالیست معاصر لقب می‌دهد. کامارا در توصیف آثار وی آرامش سیالی را برمی‌شناسد که تابلوهای لوپز را در هاله‌ای رازآمیز پوشانده است. …

سبد خرید ۰ محصول